سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در خبر دیگر است که به اشعث پسر قیس در تعزیت وى فرمود : ] چون بزرگواران شکیبایى ، و گرنه چون چارپایان فراموش نمایى . [نهج البلاغه]
ورق پاره هایم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» امروز بحثی دیگر داریم

 
امروز بحثی دارم در باره جایگاه زنان در اسلام ، البته ممکن است نوشته های من ، آنقدر که لازم باشد بدرد نخورد ولی خوب ،این موضوع را به خاطر اینکه در یکی از وبلاگ ها خواندم که بلاگر محترم ، با استناد به خطبه ۷۸ یا ۷۹ نهج البلاغه که در این خطبه حضرت علی (ع) زنان را بگونه ای بیان نموده است که ، در نگاه اول ف بداشت اول باور می کنیم که این گفته ها درست است ولی اگر خوب دقت کنیم ،موقعیت زنان ، روابط زنان در اجتماع ،یا در دیگر مباحث این زنان هستند که مورد توجه واقع می شوند ،برای همین هم است که حضرت علی (ع) این خطبه را ایراد نموده است .

تمام این خطبه هشدار است ،به خود زنان که چرا مردان می باید از آنان پرهیز کنند آیا تا به حال شده است که زن باشی وزن دیگری را ببین و بگویی این چه وضعی است ؟اگر شده است باور کن تمام خطبه روی همین گونه موضوعات بحث می کند، در عمق این جملات رازی نهفته است ،که کمتر زنی آن را درک می کند ،اگر درک کند که دیگر مشکل نداریم ، نماز عبادت خداست ، زن شکر به جای آوری نماز است که خداوند برای مرد قرار داده است ، زن را خلق نموده است تا مردان به گناه آلوده نشوند حال اگر زنی خود به گناه آلوده باشد تکلیف مردان چیست ،

خداوند در خلقت از جنس مونث ومذکر حرف به میان می آورد و آیا از تفاوت دانش و عقل هم حرفی به میان آورده می شود آیا می توان گفت زنی که دکترا در رشته خاصی دارد ناقص عقل است این باور کردنی نیست ، در این صورت چطور می گوییم که زنان را حضرت علی ناقص عقل خطاب نموده است این طور نیست برای این ناقص عقل خطاب نموده است، که با توان عشوه گری که دارند ،می توانند هر کاری را انجام دهند ،که در این گونه موارد نشانه های زیاد هم داریم (که زنی به خاطر رابطه نا مشروع با شوهر برادرش شوهر خود را کشت یا برادری را وادار نمود که برادرخود را به قتل برساند)

 خداوند زنان را به گونه ای خلق نموده است ،که در تملک مرد باشند، از آن مرد باشند، تنها برای مردان خود آرایش و دلبری کنند ،نه برای مردان دیگر، حافظ منافع مردان خود باشند ،فرزندان نیکو تربیت کنند ،این نیست که ناقص اند، اگر از ارث نصف مرد می برندبه خاطر این است که، هیچ گونه مسئولیتی در قبال زندگی وهزینه های آن ندارند، وقتی هیچ مسئولیتی نداشته باشیم ارث برابر هم نخواهیم داشت ولی اگر مسئولیت داشتند حتما از ارث هم ،هم اندازه مردان می بردند، ما نمی توانیم بگوییم کتاب آسمانی ما قران نواقص دارد، این نواقص از جانب ما انسان هاست آن هم در رابطه با درک و شعوری که در برداشت های علمی خود داریم ، وگر نه خداوند می توانست همان گونه که همه موارد، زندگی ، اجتماعی ، زناشویی ، اقتصادی ، را در این کتاب بیان نموده است ما بقی را هم بیان نماید در این صورت حیف است که زنان بخواهند با این فکر که از مردان کمتر هستند ،بر علیه مردان حرکت کنند ، نوع جنسیت زن با نوع جنسیت مرد تفاوت دارد این تفاوت خیلی پیچیده است و مهم ،و از توان من برای تشریح کردن خارج است، ولی این را می دانم که هر جنسیتی برای کاری خلق می شود، هدفمند ودرست در خلقت نمی توانیم اشتباه در نظر بگیریم ،که اگر اشتباه گرفتیم وارد گناه خواهیم شد، .همان طور که وقتی می خواهیم از مرزی عبور کنیم لازم است، چشم دل را باز کنیم ،تا بتوانیم راه درست را انتخاب کنیم .

زنان ومردان امروز دوش به دوش هم در این اجتماع  برای بهتر شدن جامعه خود تلاش می کنند ،اما وچرا هایی هست ولی نه این قدر که نتوانیم اصلاحش کنیم، مردان کمتر در معرض خطر هستند ،تا زنان ،مردان بهتر می توانند در اجتماع ظاهر شوند تا زنان، اصلا نگاه به زنان نگاه خاص است، در تمام جوامع جهانی، هیچ کاری هم نمی توانیم بکنیم ،این فرهنگ شاید دو هزار سال دیگر هم طول بکشد، تا باور کنیم که خلقت یکسان است هیچ تفاوتی در بین نیست الا جنسیت، که آن هم به خاطر موضوع خاص است ،همه این را می دانیم چرا خطبه مولایمان را زیر سئوال ببریم خودمان را اصلاح کنیم جایگاه خودمان را معولم کنیم، آن وقت خواهیم دید که هیچ هم این طور نیست ،مثال وقتی زنی در زندگی خود هیچ کم ندارد هر چه بخواهد شوهرش دراختیارش قرار می دهد ،ارث برای چه می خواهد برای مالکیت که این مالکیت اگر نصف هم باشد کافی است، چون ارث زن سرمایه او می شودو می تواند تولید ومحصول داشته باشد، وبه بازار ارائه دهد و سودش را هم خود بگیرد، هیچ نوع هزینه زندگی هم که ندارد بس هر روز به ثروتش اضافه می شود ،ولی مرد این گونه نیست می باید از در آمد خود زندگی زن وبچه های خود را تامین نماید این گوشه ایی تا بعد اگر عمری بود باز هم خواهم نوشت .

موفق باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/12/23 :: ساعت 12:14 عصر )
»» یک پارچه شدن

جهان اسلام اکنون در یک برهه از زمان قرار دارد که، همه منابع زیر زمینی آن به یغما برده میشود ، برای جلوی گیر از این به یغما رفتن منابع زیر زمینی لازم است که جهان اسلام به صورت متحد عمل کنند ، برای اینکه بتوانند به صورت متحد  عمل کنند می باید راه کارهایی اتخاذ شود که در سراسر کشور های اسلامی اجرا شود یکی از این راهکار ها داشتن ،مرجع رهبریت جهان اسلام به صورت واحد است .برای اینکه این کار قابل اجرا باشد لازم است سران کشور های اسلامی در کنفرانس جهانی اسلام که هر ساله تشکیل می شود هر کشور اسلامی یک نفر را به عنوان مرجع تقلید ویا رهبری معرفی نمایند واین افراد معرفی شده در یک جا جمع شوند واز بین خود فردی را به عنوان رهبر جهانی اسلام معرفی نمایند ، ناگفته نماند که برای انجام این کار ابتدا باید آن فرد منتخب در کشور خود به عنوان رهبر اسلامی ومرجع قابل قبول باشد و حرفش هم در کشور خود خریدار داشته باشد ،

این رهبری واحد را می توان به شکل های متخلف معرفی نمود ، مذهبی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، به هر شکلی که جهان اسلام رهبر واحدی داشته باشد که از آن رهبر واحد حرف شنوی باشد وگفته رهبر جهانی در کشور های اسلامی تسریع پیدا کند آن وقت امکان اینکه بتوانیم در مقابل استکبار جهانی ایستادگی کنیم امکان دارد .

وقتی رهبریت واحد نداریم ف، هر کشور نسبت به وضعیت خود مورد تهاجم واقع می شود ودیگر کشور ها هم به درستی حمایت نمی کنند همین حمایت نکردن ها باعث می گردد که دشمنان اسلام تفرقه اندازی کنند واز این تفرقه اندازی به سود خود حد اکثر استفاده را به نمایند ، اگر چنانچه رهبر واحد باشد حتی جلوی این مغلطه کاری ها   را هم می توان گرفت ودیگر نمی توانند هر روز در یک نقطه ازدنیای اسلامی توطئه نمایند وایجاد مشکل نمایند وتمام کشور های غیر اسلامی بر علیه آن کشور قیام کنند .وقتی رهبریت واحد باشد این اجازه داده نخواهد شد ، اجازه داده نمی شود بین مذاهب اسلامی تفرقه انداخته ویا بد گویی کنند همان طوری که اکنون در جهان مسیحیت شاهد هستیم یک پاپ دارند وتمام کشیش ها از آن تبعیت دارند ومکان مشخص هم دارد و از همان جا هم دستورات لازم را صادر می کند .

مطمئن باشید اگر در جهان اسلام رهبریت واحد ایجا شود هیچ قدرتی نمی تواند با اسلام وجهان اسلام درگیر شود زیر بیشترین منابع نفت وگاز جهان در کشور های اسلامی قرار دارد واین منابع بی هدف در این منطقه قرار داده نشده است .برای این می باشد که اسلام از طریق همین منابع بر جهان حکم رانی کند وحرف اول را بزند همگان این را می دانند که استراتژی جهان استکبار سوء استفاده از این منابع به نفع خودشان است .برای این سوء استفاده هم بهترین راه این است که کشور های اسلامی تن واحد نشوند اگر تن واحد شوند مطئنا موفق خواهند شد آن وقت دیگر کشور ها نمی توانند کار های کشور های اسلامی را وتو نمایند وبگویند این حق ماست .جهان اسلام هم می تواند حق وتو داشته باشد وقتی حق وتو داشتیم دیگر زور گویی کمتر می شود و روز به روز شاهد گسترش اسلام در جهان خواهیم بود همان طور که اکنون این گونه است .اکنون اسلام است که روزانه به پیورانش اضافه می شود ادیان دیگر در حال از دست دادن پیروان خود هستند در این صورت وقت آن است که جهان اسلام تن واحد شوند همان طوری که به طور مرتب رهبر کشور اسلامی ما در سخنرانی های خود می گوید ، تفاوت ها هم برداشته می شود ، ظلم کمتر می شود ، آرامش به جهان اسلام بر خواهد گشت ، دارندگان تکنولوژی نمی توانند سوء استفاده نمایند اجبارا با جهان اسلام کنار خواهند آمد این هدف خیلی دور و غیر ممکن به نظر می رسد ولی شدنی است، چون هدف باید معلوم باشد دخالت در امور دیگران نشود کشور ها تابع مرجع ورهبر خود باشند و رهبر هم در جلسات رهبران کشور ها شرکت نماید ودستورات رهبر واحد جهانی را اجرا نماید این رهبریت برای مواقعی است که به جهان اسلام زور گفته می شود حال این زور گویی به کدام یک از کشور ها باشد مهم نیست مهم این باشد که به جهان اسلام زور گفته میشود .

در این جا از تمام معماران و مهندسان طراح سیاست های خارجی، مدیران برنامه زیر کشور ها ،خواستاران بهتر شدن جهان اسلام ، در راستای یک پارچه شدن جهان اسلام  گام بر دارند، وطرح های خود را ارائه دهند بررسی های لازم را انجام دهند پس از کار کارشناسی شده در یک جا جمع شوند و یک رهبریت واحد انتخاب کنند ، می دانم که این کار بینهایت سخت است ولی شدنی است می توان عملی نمود نتیجه هم خواهد داد، وقتی همه مسلیمن جهان یک تن واحد گردند، وقتی این کار عملی شد ، آن وقت معایب هم بررسی خواهد شد توسط کارشناشان این علم ، مطمئن باشیم که نتیجه مثبت خواهد بود

به این مسئله دقت داشته باشیم که در اسلام روزی به نام عید قربان وجود دارد که در این روز همه افرادی که می توانند به زیارت خانه خدا بروند به مکه می روند واعمال حج را به انجام می رسانند آیا در این روز کسی از کسی می پرسد که شما جزء کدام از فرق اسلامی هستی تنها هدف اعمال حج است ، ادای دین ، طواف حرم عشق ، این خود یکی از بزرگترین کنفرانس های اسلامی است ، متاسفانه ازش درست استفاده نمیشود اگر حج به همان گونه ایی که خدا خواسته انجام شود ،  مسلمانان شاهد هستیم که در این روز جهان اسلام یک پارچه عمل می کند این یکی از بهترین گزینه هاست ولی متاسفانه ازش درست استفاده نمی شود کاش می توانستیم از همین نقطه شروع کنیم وبه یک جهان واحد اسلامی دست پیدا کنیم

به امید روزی که جهان اسلام یک پارچه عمل کنند 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/12/20 :: ساعت 11:38 صبح )
»» کاش می شد

کاش میشد همه مردم همانی که هستند بودن

کاش می شد دروغ گفتن را از زندگی خودمون دور می کردیم

کاش میشد به جای اینکه به فکر خودمون باشیم به فکر مردم بودیم همان هایی که به ما اعتماد دارند .

کاش میشد به جای اینکه ثروتمندان را دور خودمون جمع کنیم فقرا را دور خودمون جمع میکردیم .

کاش میشد وقتی کسی به ما مراجعه می کرد و مشکلش را با ما در میان می گذاشت از پشت میزمان بلند می شدیم ومشکلش را پیگیری می کردیم تا حل شود .

کاش میشد به جای این که با بیت المال فخر فروشی کنیم با کار هایی که خودمون انجام می دادیم فخر فروشی می کردیم

کاش میشد وقتی در خلوت خود هستیم کار های روزانه خود را مرور می کردیم تا ببینیم در کجای این کار روزانه به کسی زور گفته ایم ویا حقوق کسی را پایمال نموده ایم

کاش می شد وقتی نماز می خوانیم به این فکر می کردیم که اگر فردای قیامت که بعضی ها می گویند نیست و بعضی ها هم می گویند کی دیده ولی من می گویم یه مراحعه کوچک به سوره واقعه در قرآن بکنیدخواهید فهمید که قیامت هست واقعیت دارد در آن روز در محضر خدا اگر پرسیده میشد نماز برای چه خواندی جواب برای دادن داشتیم 

کاش می شد نماز که گفته میشود ستون دین است واقعا ستون دین بود چون خداوند نماز را ستون دین قرار داده است که کسی که نماز می خواند در حق کسی ظلمی را روا نداشته باشد

کاش می شد وقتی مهمی در کار است برای خدا وبنده های خدا حرکت می کردیم نه اینکه بگوییم چون با ما نیست از ما نیست و چون از ما نیست کارش هم نبایدانجام گیرد برای همین هم است که اسلام همه مسلمانان را برادر خطاب نموده است که ما نگوییم از ما نیست  با ما نیست

کاش می شد خدا را دید ،آیا خدای نا دیده قابل پرستش هست ، نه، نیست، خدا را باید دید آنگاه پرستید ،خدای نادیده را چگونه می توان پرستید ولی خدا دیدنی است چشم بصیرت می خواهد اگر نداشته باشیم هرگز نمی توانیم خدا راببینیم، ولی اگرچشم بصیرت داشته باشیم خدا شاهد است وناظر وما هم او را می بینیم همواره چون خدا ازهر چه که ما فکر کنیم به ما نزدیکتر است ، در این صورت خوب است وقتی می خواهیم کاری انجام دهیم خدا را شاهد خود داشته باشیم . وقتی خدا را گواه وشاهد خود داشته باشم وقتی نماز می خوانیم خدا را مشاهده می کنیم در اینصورت ممکن نیست گناه مرتکب شویم وحقوقی را زیر پا بگذاریم .

کاش میشد همیشه خوب بودیم هیچ وقت بد نبودیم وبرای کسی هم بد نمی خواستیم وقتی خوب باشیم در خدمت مردم باشیم خداوند هم با ما خواهد بود مطمئن باشید .

کاش دوست داشتیم همه انسان ها را به خاطر اینکه هیچ بنده ایی در مقابل خدا با بنده دیگر فرقی ندارد این فرق ساخته وپرداخته ذهن ماست همین وبس

موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( چهارشنبه 84/12/17 :: ساعت 6:33 عصر )
»» پر خون

ساقیا من این دلم دریای پر خون می کنم

لحظه های عشق را خونین تر از خون می کنم

گاهی از دیوانه ها این رسم می پرسم ولی

لانه در ویرانه های خانه خون می کنم

چشم می بندم به دلبر تا سحر آید کنار

این جنون تازه را مجنون ومفتون می کنم

نیست لیلی، نیست لیلی ،در میان دیده ها

گر بود این دشت را دریایی از خون می کنم

داستان عاشقی تنها کلام ساده ایست

گر نباشد سینه  پر درد راامواجی از خون می کنم

می توانی رفت بی حرف وکلام ونیم نگاه

در سکوت رفتنت این اشک دل خون می کنم

بس خروشان می روی اما کجا باید شدن

در میان دشتی از آلاله مسکن می کنم

با نگاهم هی ترا خوانم که آیی سوی دشت

زیر پایت دشت را فرش از دل خون می کنم

باورت آید که می ارزد نگاهت عالمی

با نگاه مست تو افتاده مجنون می کنم

اسداله پورهاشمی 14/12/84 مسجدسلیمان

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/12/15 :: ساعت 7:19 عصر )
»» چند گویی و نخندی ای دل

چند گویی و نخندی ای دل

از ستم های زمان

از خرابی دل مرده به تدبیر زمان

چند باید بروی تا به فردا نرسی

وز پس این همه ابر

ابر تیره که افق پوشاندهست

و دمادم بخواند ترا بسوی مسلخ عشق

تا که باور داری قربانی شدن ها

تا دگر باره نخندی ز دست نا اهلان

باز هم ای دل دیوانه من

چند گویی ونخندی با کس

چند از رفتن بیراهه دل غمگینی

تا کجا می خواهی تو بپوشانی

حرم نا محرمی این مردم نا فهم

نا فهم که خدا را به یغما دادند

تا که جایی گیرند

از پس این همه نا مردمی خود با دوست

چند  گویی وبخندی با دل رسوایم

که به یغما دادی دوستی این دل را

پیش هر نا مردی

و دگر باره نخواهم خندید از پس خنده تو

تا بدانی که کجا نامردیست

این خدا می داند

 تو نخواهی فهمید تو نخواهی خندید

بهتر آن است که نگویی سخنی

وسکوت آغازی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/12/11 :: ساعت 8:21 صبح )
»» فرهنگ

خدا را شکر یکی پیدا شد، در این شهر بی در وپیکر ،تا فرهنگ شهر نشینی را توضیح دهد، برای آنانی که نمی دانند، تفاوت بین گاو والاغ در چیست؟ ،اگر می دانستند که جواب اهانت های این آقای فرهنگ شناس را می دادند ،این مطلب در جواب نوشته ایی در هفته نامه ندای جنوب نوشته فرشید طاغونک می باشد.

فرهنگ شهر نشینی یعنی اینکه بیایی در شهر زندگی کنی ، این فرهنگ را از دیگران بیاموزی ،گالش هایی که پات بود در آوری جایش ربن (کفش کتانی همراه دختری در حال راه رفتن روی جدول کنار خیابان در شهر ) پات کنی برای رفتن از این طرف خیابان به اون طرف بدوی تا ماشین نزندت .

فرهنگ شهر نشینی یعنی این که از بهترین امکانات مردمی که از طریق اداره ای که درش کار می کنی در اختیارت بگذارند تازه به مردمش هم توهین کنی .

فرهنگ شهر نشینی یعنی اینکه اگر نتوانستی مثل دیگران باشی سعی کنی دیگران را مثل خودت کنی .

فرهنگ شهر نشینی یعنی اینکه وقتی دست از بز نژدی خود برداشتی ، الاغ یا قاطر مورثی خود را فروختی بتوانی ماشین خریداری نمود و سوار بشی

فرهنگ شهر نشینی یعنی اینکه فقط خودت می فهمی دیگران اصلا نفهم به دنیا آمده اند مثل همان هایی که خودت بهتر از همه می داننی، مثل همان هایی که باعث شدن شما بتوانی از سکوی پرتاب آنان استفاده کنی، برای رفتن به پایتخت وقتی آنجا رفتی خواهی فهمید که فرهنگ شهر نشینی یعنی چه ؟

فرهنگ شهر نشینی یعنی توهین به یک مشت انسان ساده، به یک مشت انسان که نتوانسته اند بنا به دلایلی دیپلم خود را به لیسانس تبدیل آن هم از نوع تاریخش نمایند

فرهنگ شهر نشینی یعنی توهین به اعتقادات مردم، مردمی که شما از حقوق حقه آنها استفاده می کنی، تا خودت را با فرهنگ برایشان جا بزنی

وقتی خوب به اطراف نگاه می کنی به یاد نوشته ایی می افتی که واقعا درست نوشته شده آنانی که خود هیچ ندارند دیگران را به سخره می گیرند اگر هم انتقادی نمودی آنچنان فریاد می زنند وزجه وزاری می کنند که هر کس نداند فکر می کند که این آقا تازه از گدایی برگشته وتمام پول هایی که از طریق گدایی بدست آورده بوده ازش گرفته اند.

البته از قدیم گفته اند اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است برای همین هم تا امثال طاغونک ها در این شهر هستند این شهر دارای فرهنگ نخواهد شد چه برسد به شهر نشینی آنهم از نوع رعایت حقوق دیگران نمی خواهیم در اینجا به انشای ما کسی نمره بدهد چون ما بیسواد هستیم از بیسواد هم نمی توان انتظاری بیش از این داشت ،لطفا اگر قرار شد نمره ایی داده شود نمره ماشین طاغونک داده شود تا این آقا بدانند کی هستند ودر کجای کار قرار دارند

میشود برای فرهنگ هر اسمی را گذاشت توهین به کسانی که از امکانتشان استفاده می کنیم ،آنانی که حقوقشان به عنوان رفاه ما مورد تهاجم واقع میشود آنانی که نان ندارند بخورند ولی در پیاده رو ها راه می روند که مبادا در روز بارانی به سرعت شما تازه بدوران رسیده ها ،چند کلاس اکابر درس خوانده ها لطمه ایی بخورد، مجبور نشوید در بدست آوردن فرهنگ شهر نشینی عقب بمانید که حیف است از فرهنگ شهر دور باشید .

اصولا کسانی خیلی بهشان بر می خورد که کاری را که خودشان به عقلشان هم خطور نمی کرده دیگران دیگرانی که به نظر طاغونکها بیسواد هستند بروند انجام دهند، البته این کارها به سواد نیست به فهم ،شعور انسان بر می گردد ،نه هر چیز دیگر زیرا سواد تنها در دانشگاه ، یا در مدرسه تدریس نمیشود ،آنچه آموزه اجتماعی است، لازم است که بیشتر باشد اگر نباشد تجربه را لازم است ،بدهیم به همین فرهنگ شهر نشینی که طاغونک دوست دارد داشته باشدتا بداند که فرهنگ چیست؟ ، فرهنگ ساخته ،پرداخته دست امثال طاغونک هاست نه بچه محل های تازه دیپلم گرفته .

می توانیم خیلی خوب باشیم حتی باکسانی که از فرهنگ هیچ سر در نمی آورند ، می توانیم تازه از جنگل های تو در توی آمازون آمده باشیم ولی انسان باشیم ،می توانیم پیاده باشیم ولی آدم باشیم ،می توانیم دکترا داشته باشیم بی ادب باشیم، زیرا هر دکترایی  ادب نیست ، هر بیسوادی بی ادب ،هرکس چنین پنداری داشته باشد غلط است ، خود در دسته همان باسوادان بی سواد جای دارد، هیچ کاریش هم نمیشود کرد ، فرهنگ از هر نوعش هم بدردش نمی خورد حال چه فرهنگ داشته باشیم، چه نداشته باشیم ، حتی آن فرهنگ داشته ما را هم گاو وبزنژدی های محل خورده باشند ،تفاوتی نمی کند وقتی انسان نبودیم فرهنگ از هر نوعش بدردمان نمی خورد ، چه شهری ، روستایی ، کشوری ، جهانی ، هیچکدام از این فرهنگ ها بدرد نمی خورند فرقی هم نمی کند در کجای این دنیا باشیم ،

البته این انسان است که فرهنگ سازی می کند، نه شهر ،سر زمین، زیرا اگر قرار بود زمین فرهنگ سازی کند، حتما زمین های هموار با فرهنگ تر از زمین های کوهستانی بودن، چون در زمین هموار بهتر می توانیم راه برویم، کشت کنیم ،آبیاری کنیم ، هر کاری در زمین هموار راحت تر از زمین ناهموار است، البته می توانید خودتان قضاوت هم نمایید چون اگر ما گفتیم بازهم فکر می کنند که می خواهیم از زمین در اختیار دیگران پول بگیریم ،این را واگذار به همان کسانی که دنبال فرهنگ هستند می کنیم، تا بتوانند فرهنگ شهر نشینی را یادبگیرند شاید در زمانی که می روند به شهرهای بزرگ بدردشان خورد، ما که از شهر بزرگ آمده ایم تا به مردم شهر کوچک خدمت کنیم هیچ وقت هم کوتاهی نخواهیم نمود با فرهنگشان هم کاری نداریم ، دوست هم نداریم در امور شهریشان دخالت نماییم ، اصلا به ما ربطی ندارد تنها به همان هایی ربط دارد که خودشان می خواهند ،شهر با فرهنگی داشته باشند ، ما خودمان سعی می کنیم انسان باشیم،  انسان ها را دوست بداریم ، تا جایی هم که در توانمان باشد به انسان ها خدمت خواهیم نمود، تفاوتی نمی کند که سفید باشند، یا سیاه؛ فرهنگ داشته باشند ،یا نداشته باشند ،فرهنگ سواد نیست ، ادب است که خیلی از آدم ها این روز ها در خانه جا گذاشته اند ، اگر غیر از این باشد، بر فرهنگ ها بر نمی تابیم ، بستر فرهنگ سازی ایجاد می کنیم ، دانش خود را در اختیارتوسعه فرهنگ شهری، شهر نشینی خود قرار می دهیم ، سعی می کنیم ساختن را شروع کنیم، نه خراب کردن را ، از اینکه کسی یا کسانی را ندانسته زیر سئوال ببریم جالب نیست ، خصوصا وقتی که متوجه شویم حقیقت ندارد ، دوستی بهتر از دشمنی است ، اگر فرهنگی را با دشمنی ساختیم فرهنگ جنگ رارواج داده ایم ، آیا فرهنگ جنگ درست است ؟،

توی شهر خودمان گشتن ، دیگران را زیر سئوال بردن فرهنگ است ،خودمان را از دیگران بالاتر دانستن فرهنگ است ،وقتی با دوستان خود بر خورد می کنیم فخر فروشی کردن فرهنگ است ، فرهنگ شهر نشینی به این نیست که دنبال چیزی بگردیم بلکه فرهنگی است ، ساخته و پرداخته دهن بیمار خودمان که به طور مرتب می گردیم تا ببینیم چه کسی چکار می کند آن کار را فرهنگ قلم داد کنیم ،

آیا اگر کسی ثروت مند بود از ثروت خود به دیگران هم می دهد یا خیر(به غیر از مواردی که می خواهد در جمع بگوید منم هستم )نمی دهد در این صورت فخر هم نمی تواند بفروشد. چون فرهنگ با فخر فروشی پیدا نمی شود ،همان هایی که به زعم ما فرهنگ ندارند، خیلی از ما ها که ادعا داریم با فرهنگ تر هستند ،

اصلا می دانید موضوع از چه قرار است ، موضوع از این قرار است که وقتی در حد یک آدم بی سواد نیستیم بهتر است دست از سرش بر داریم چون ممکن است کار دستمان بدهد، چون از آدم با سواد انتظار هست نه از آدم بی سواد همین قدر بگویم که سواد داران امروز نوکران بی سوادان دیروز هستند چیزی هم تغییر نمی کند همین شخص که می نویسد در باره فرهنگ خودش هم نمی داند چه می گوید، مثل من ،فرهنگ آسفالت ، گودال وسط خیابان،مغازه های لوکس ،ماشین های آنچنانی ،پول داربودن،ساختمان زیبا داشتن ، هیچ کدام فرهنگ نمی شود ؛فرهنگ زمانی نمود پیدا می کند ،که انسان با دانش  تاریخ نگار شهرمان ، اندیشمند محقق شهرمان در کوچه پس کوچه ها دنبالش نگردد ،وقتی هم می گردد حرف های نامربوط نزند ، چون اگر حرف بی ربطی بزند روزی یکی پیدا میشود ، همه کاسه کوزه ها را بهم می ریزد ، این را مطمئن باشید .آنروز دیگر جایی برای بحث کردن ومعذرت خواهی نیست چون خیلی دیر شده است ؛نمی گویم دنبال فرهنگ نباشید تحقیق نکنید ، هر کاری در راستای بهتر شدن می توان نمود ،ولی نه اینکه بگویی فرهنگ شهرمان این است ، وقتی در یک شهری که خودمان هم در آن شهر زندگی می کنیم ، زیر سئوال بردن فرهنگ آن شهر خالی از اشکال نیست ،برای همین هم از همه دوستداران شهرمی خواهم که در بهتر شدن شهر بکوشند همین

موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/12/9 :: ساعت 7:29 عصر )
»» فرهنگ رانندگی

این را همگان می دانیم که هر کاری در یک اجتماع فرهنگ خاص خود را دارد ، رانندگی هم در اجتماع ایران اسلامی ایجاب می کند که فرهنگ خود را دشته باشد،یعنی فرهنگ رانندگی می باید به قدری بالا باشد که هیچ حرف وحدیثی در آن نباشد ، متاسفانه این فرهنگ در کشور ما به قدری پایین است که گاهی فکر می کنی اصلا فرهنگی به نام ، فرهنگ رانندگی وجود ندارد ،چرا این گونه است نمی دانم ،شاید در تمام جوامع جهانی فرهنگ رانندگی با دیگر فرهنگ متفاوت است که در کشور ما هم همین گونه است ،نا گفته نماند فرهنگ رانندگی در کشور ما به قدری پایین است ، که انسان متاسف میشود ، برای کسانی که پشت فرمان نشسته ، رانندگی می کنند ، این امر هیچ تفاوتی ر ابین یک راننده اتوبوس ، یا راننده سواری ، راننده ماشین شخصی ، بوجود نمی آورد ، حتی تفاوتی بین زن ، مرد ، راننده وجود ندارد ،این فرهنگ فکر کنم از جایی دیگر آمده است ،اگر این گونه نیست ، به موارد زیر توجه نمایید که از یک راننده در حین رانندگی  بروز می کند .

۱-اگر عابری جلوی ماشینش قرار گرفت واندکی دیر رد شد بنا می کند به فحاشی وحرف هایی که اصلا در شان یک انسان نیست زدن .

۲-اگر جلویش یک ماشین ترمز نمود هرچند مقصر هم نباشد چون باعث ترمز کردن ایشان شده است به جای چند ثانیه تحمل کردن وساکت شدن شروع به حرف نامربوط زدن می نماید .

۳- اگر ماشینی بر حسب اشتباه یا تصادف بی مورد پیچید بیا وتماشا کن که رانندگان محترم چه ها که نمی گویند .

۴-اگر پلیس در مکانی که نباید ایستاد  ، مسافر سوار یا پیاده نمود جریمه کرد هزار ویک نوع کلمات ریکیک نثار مامور حفظ نظم می نمایند تازه طلب کار هم می شوند و در بین مسافران خود را حق به جانب گرفته وعده ایی هم که حوصله بحث را ندارد از این مسئله می گذرند عده ایی هم که می دانند راننده خلاف کار بود به او اعتراض می کنند ، در این موقع تازه ادب راننده رو می شود ، متوجه فرهنگ رانندگی آن شخص می شوی .

۵-اگر پول کرایه را کمی دیر دادی ، یا پول خرد نداشتی که دیگر دعوا است ، جنگ وجدل که چرا پول خرد نداری در نهایت هم مقداری از حد تعیین شده دولت بیشتر ازت می گیرند به عنوان اینکه ندارند ویا خرد بده .

حالا برگردیم روی اصل مطلب ، چرا؟ تحمل چند دقیقه وقت ، صبر کردن به اندازه چند ثاینه این قدر گران تمام میشود که این گونه بر خورد میشود ، این فرهنگ بد تنها خاص راننده هایی که در شهر هستند نیست شامل همه کسانی میشود که پشت فرمان قرار می گیرند حتی اگر راننده مورد نظر وزیر اداره ایی هم باشد وقتی پشت فرمان قرار می گیرد کم حوصله و ناراحت میشود ،اگر کسی جلویش بپیچد و یا ایجاد راه بندان برایش بکند ، زود از کوره در می رود و فرهنگ بد را اجرا می نماید چون فرهنگ رانندگی در کشور ما بینهایت بد است این دانش ، این فرهنگ از کجا آمده است ، در کشور ما جا باز نموده ، خدا می داند مردمی که همواره خدایی هستند چرا ؟ این گونه میشوند وقتی پشت فرمان ماشین قرار می گیرند ، آیا راننده شدن چیز دیگری را بیان می کند ، ، فرهنگ خاصی  دارد ، که عابران ، رانندگان دیگر ، مسافران ، همه و همه مردم نمی دانند چیست ، تنها راننده ها می دانند ، این گونه نیست فرهنگ بد بد است حالا به هر قشری از جامعه می خواهد ربط داشت باشد .

گاهی که در این ماشین ها از جایی به جای دیگر می رویم ،وقتی با فرهنگ بر خورد راننده مواجه می گردیم، برای خودمان متاسف میشویم ،که چرا ،به چه علت راننده ایی که زن وبچه  خودش هم در خیابان است ،ممکن است همین اتفاق که برای او رخ داده است برای زن وبچه  خودش رخ دهد این گونه رکیک بر خورد می کنند ، ناموس دیگران را در جمع به میان می کشند چرا این فرهنگ اصلاح نمی شود چرا  ما مردم نمی خواهیم قبول کنیم  دیگران با ما تفاوتی ندارند ،همه مردم ایران یک تن واحد هستیم این را قبول داشته باشیم ، وقتی این را قبول داشتیم ، ادب را سر لوحه کار خود قرار دادیم هیچ گاه نسبت بد به دیگران نمی دهیم در هر شرایطی که قرار داشته باشیم ،.

کاش برای رانندگان وسایل درون شهر ، رانندگان وسایل عمومی ، کلاس جامعه شناسی می گذاشتیم ، آنها را با خلق وخوی خوب ، بد جامعه آشنا می کردیم ، یاد می دادیم که چرا نباید فحاشی نمود ،یاد می دادیم که وقتی به دیگران فحاشی می کنیم ممکن است در همین لحظه در جایی دیگر به ناموس خودمان فحاشی کنند ، یاد می دادیم که انسانیت چیزی دیگر است ،یاد می دادیم که خوب بودن سر فصل همه خوشی هاست ،

راننده ایی را شاهد بودم که در حین رانندگی به خانمی فحاشی نمود  وقتی طرف برگشت ، راننده خشکش زده بود ، علت را پرسیدم چیزی نگفت ،پیگیر قضیه شدم تا در نهایت گفت این فرد خواهر خودم بود ،چرا باید حرکت زشتی را مرتکب شویم، که بعد ناراحت شویم اندکی صبر ، یا چند ثانیه تحمل مشکل حل میشود ، اعصابمان هم خراب نمی شود ، این تنها راه حل است صبر و تحمل .موفق وجاری باشید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/12/8 :: ساعت 5:16 عصر )
»» انسان

خداوند موجودات زیادی را خلق نموده است ، در این میان تنها به انسان این امتیاز را داده است ، که از دیگر موجودات متمایز باشد ،همین تمایز ، همین دانستن وداشتن تفکر وتکلم سبب شده ، که انسان اشرف مخلوقات لقب گیرد ،این اشرف مخلوقات گاهی کار هایی انجام می دهند که نعوذ بالله خدا در کار ش متحیر می ماند که چه کرده است ،

انسان ها همگی خودخواه ودنیا دوست هستند چه آنانی که در سطح پایین زندگی هستند ،چه آنانی که در سطح بالای زندگی ، فرقی نمی کند که در چه موقعیتی هست ، هدفش این است که حریف را از میدان بدر کند و خود در جایگاه آن قرار گیرد ، تمام این جنگ ها وکشت وکشتار هم به خاطر همین مسئله است ،چون برتر از خود را نمی توانیم تحمل کنیم ،برای همین هم است که خیلی از عقب ماندگی ها بوجود می آید ، اگر این گونه نبود ، حسین ابن علی را مسلمانان نمی کشتند ،این جا اندکی تامل لازم است ، چون مسیح را مسیحیان به صلیب نکشیدند . اما حسین ابن علی را مسلمانان در کربلا کشتند ، اهل بیتش را به اسارت بردند ، غیر از این بود ،آیا می توان به آنانی که حسین ابن علی را در کربلا کشتند ،گفت مسلمان نبودند ، اگر مسلمان نبودند پس چه کسانی بودند ، مسلمان بودند ،ولی خدا شناس ، محمد شناس ، علی شناس نبودند . معاویه شناس بودند ، دنیا دوست ، بندگان زر وسیم بودند ، طالبان جاه ومقام ،به غیر از این هیچ نبودند . حال هم خیلی از مسلمانان همان گونه اند ، منتهی حسینی نیست ،

انسان ها سه دسته هستند ، این سه دسته برای زندگی خود برنامه ریزی هم کرده اند ، دسته اول کسانی هستند که زندگی درونی وبیرونیشان با هم هیچ تفاوتی ندارد ، آنچه در برخورد با مردم انجام میدهند در خفا هم انجام می دهند ،دسته دوم کسانی هستند که بیرونشان با درونشان تفاوت زیادی دارد اصلا قابل مقایسه نیست ، وقتی بیرونشان را مشاهده می کنی ،اگر بر حسب تصادف درونشان را هم مشاهده نمایی بر مسلمان بودن خودت شک خواهی نمود ،زیرا در درون چیزی دیگرند ودر بیرون چیزی دیگر حرفی وحدیث هستند که نگو ونشنو، اینان همان کسانی هستند که می دانند گناه است ،به گناه خود چهره اسلامی می دهند ، این شگردشان است ، درکوتاه مدت باور می شوند ، اما تاریخ که چهار سال یا بیست سال نیست دوران است ،همین دوران بودن ثابت می کند که کی حق بوده ، چه کسی ناحق، همواره حق پیروز میشود اما قدری دیر که این راهم خود حق جویان مسامه می کنند ، اگر مسامه نکنند نا حقان بر مسند نخواهند نشست،این را اطمئنان دارم ، دسته سوم طرف دار آزادی هستتند ، با اینکه طرف دار آزادی هستند ، مانند دسته اول درون وبیرونشان یکی است ، منتی طرف این هستند که انسان آزاد خلق شده است ،باید هم آزاد باشد ولی برای همین آزاد بودن خود چهار چوبی را تعریف نموده اند که هیچ از آن بیرون نمی روند ،یعنی مثل دسته اول هستند درون وبیرون یکی ،اما می خواهند آزاد باشند یعنی یک سری قید وبند نداشته باشند که این ها هم در مقابل آنانی که درون وبیرونشان یکی نیست ،این ها بهتر هستند ،

وقتی درون انسان با بیرونش تفاوت نداشت خیلی از کار ها را انجام نمی دهد ،یا بهتر بگویم وقتی توانایی خود را می داند بیشتر از توانایی خود حقی را نمی خواهد ، برای همین هم است که بیشتر آنانی که حق خواهند ، وقتی بر مسندی تکیه می زنند ،حقوق دیگران را اعاده می کنند ، اجازه نمی دهند حقوق دیگران حتی به اندازه ذره ایی هم باشد از بین برده شود ،اما آنانی که درون وبیرونشان یکی نیست تنها هدف خودشان هستند ، همراه همان کسانی که او را حمایت کرده اند برای همین هست که وقتی مدیری تغییر می کند تمام مدیران تعویض می شوند ،دنبال اثبات چیزی نیستم دنبال این هستم که چرا ما انسان ها با وجود این که می دانیم مرگ در راه است باز هم تلاش می کنیم که ثابت کنیم من هستیم ، این من بودن چه چیز با ارزشی دارد ، خدا می داند هیچ ،اگر ما به انسان های دیگر ارزش وبها بدهیم به خودمان ارزش وبها داده ایم ،این امری طبعی است ،وقتی ما انسان ها را دوست داشته باشیم خدا مارا دوست خواهد داشت مطمئن باشید که این گونه خواهد بود ،مدیری که می تواند نان کسی را ببرد ، اما به جای این کار نان طرف را دوبرابر می کند چه اتفاقی رخ می دهد ،وقتی می رود تازه متوجه می شوند که چه کسی را از دست داده اند .

آیا خداوند در خلقت امتیازی داده است،گفته در روز واقعه نسبت به هم امتیاز دارید تنها امتیاز (اکرمکم عندالله اتقوا کم )،اگر ریئس بودی رتبه بالاتری خواهی داشت ،هرگز این گونه نیست اگر این گونه باشد باید بر عدالت خدا شک نمود ، چرا خداوند به بنده های خود می گوید مرا ستایش کنید ،که این ستایش در ادیان ها مختلف متفاوت است، مثلا در اسلام یکی از راه های ستایش خداوند نماز خواندن است،چرا ؟ خداوند به مسلمانان دستور خواندن نماز داده ،چرا؟نماز را ستون دین قرار داده  ،چرا؟ از مسلمانان خواسته در روز ۱۷ رکعت نماز بخوانند در ۵ نوبت ، چرا؟ هزاران چرای دیگر وقتی درک کنیم، خواهیم فهمید چرا؟ ولی وقتی درک نداشته باشیم نخواهیم فهمید ،می توان نماز خواند،در مقابل حقوق دیگران را ضایع نمود آن وقت چی ،خداوند برحضرت محمد (ص) دستور داد ، گفت به پیروانت بگو مرا روزانه ۵ نوبت ستایش کنند ، نماز بجای آورند، اگر ممکن است، به جماعت ،برای چه این دستور را صادر کرد ، برای این که کسی که نماز می خواند درون و بیرونش یکی شود نه این که نماز را بهانه برای دیگران قرار دهد ، تا دیگران بگویند مومن است والله این گونه نیست ، اگر این گونه است وای بر من ، بر مسلمانی من ،این ها نیست حقیقت جای دیگر خفته ، اصلا رخت بربسته ،باور این که حقیقتی هم وجود دارد گاهی انسان را به شک می اندازد ،حقوق کودکی را می خواهیم پایمال کنیم اگر والدین حرکت نکنند به فسادش خواهیم کشید چرا؟ معلوم نیست ،برای این که آن کودک نمی خواهد از حق خود گذشت کند ، نمی خواهد قبول کند که درون وبیرون ما یکی است ،چون هر دو را دیده ،این خطا از ماست که در زندگی یک رنگ نیستیم ،

چقدر خوب میشد که همه کار ها بدست انسان های اندیشمند بود ، مومنان خدا ترس به معنی واقعی ،شاید کار ها بهتر می شد ،شاید خیلی از مشکلات موجود حل می شد ،شاید مدیران خدا جو پیدا می شدند ، تا در راس امور قرار گیرند همان طوری که رهبر معظم همواره تاکید می کنند، کشور را بدست مدیران خدا جو به سپارید  امید وارم که این گونه شود ...

موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/12/4 :: ساعت 6:16 عصر )
»» هدفمند کردن وبلا نویس ها 1

نوشتم لازم است وبلاگ ها را هدفمند نماییم ، برای این کار نظرات آنانی را که برایم کامنت می گذارند را خواستار شدم تا بدانم ، برای چی وبلاگ نویسی می کنند اولین نظر جالب را خانم فرزانه شیدا از نروژ برایم ارسال کرده بود ، که در پست قبلی گذاشتم تا دوستانی که به من سر می زنند بخوانند ،برایم در نظرات خود هدف از وبلاگ نویسی خودشان را هم بنویسند ،تا دست ما کمی باز تر باشد، برای این کار ،هم بتوانیم مطا لب پر بار وغنی داشته باشیم ، شاید توانستیم از این طریق خیلی ها را  به وبلاگ نویسی علاقه مند نموده، حتی مسئولین کشوری را تا شاید از طریق وبلاگ هاشان توانستیم درد دل های خود ،یا شکایت های خود را به صورت کامنت به اطلاع آنها رساندیم، امروز (خانم زهره بندی )برایم مطلبی را ارسال داشته ، تنها قسمتی که خصوصی بود برداشته شده وما بقی عینا در وبلاگ قرار  گرفته تا شما خواندگان وبلاگ  از نظر این خانم که نویسنده خوبی هم است  در باره وبلاگ نویسی مطلع شوید بدانید نظر ایشان در این باره چیست این هم نوشته خانم بندی 

 ((همیشه یه جورایی یه حس قربتی میون پنجره های چشمهام منو وادار می کنه که بنویسم . بنویسم از غبار اندوه پشت پلکهای چشهام . بنویسم از سیاهی رنگ جادوی زمونه. خیلی وقتها اینقده غم میون باور قلبم رخنه می کنه که صدای ناله های قلبم رو که از این همه درد می سوزونه از درد گرفتن استخوانهای سینه ام حس می کنم. گذشت زمونه خیلی چیزها رو عوض کرده برام ولی هرگز نتونسته میون غم بودن نبودن سایه های محبت روزگارش این پر احساسم رو عوض کنه. از خیلی وقتها پیش می نوشتم , از همه چیز همه کس از همه اتفاقات, از همه رویدادهای زشت و زیبا , از همه وقایع , با یه خودکار آبی شایدم مشکی می نوشتم, توی یه دفتر آبی , خیلی پولدار تر بودم توی یه سررسید از سال جدید.
بگذریم . اون موقع ها می نوشتم بچگونه , از عشق و دلدادگی های رویایی و پروازهای شبونه, می نوشتم از بحث های بابا و مامان از قصه های آرزوهای شبونه , ولی یه روزی دیدم که یکی اونها رو برداشته و خونده به کل احساس و عشقهای خیالی و رویاهای پوشالیم خندیده , طفلکی من کلی بی احساس شدم , مثل یخی از جنس آب پژمرده بی تاب شدم. یه روزی توی هوای که همه می گفتن اینترنته یه جایی دیدم مجازی یه کلبه بود خیالی ولی با همه آدمهای واقعی نوشتم , از هرچی که توی دلم تنگ شده بود و جایی واسه نفس کشیدن می خواست, از هرچی که آزارم می داد از هرچی که دوست داشتم با یه اسم مجازی وبلاگم رو می گم , توی این کلبه که با دستهای خودم خونه ای ساخته بودم با عشق , یه خونه از صفر و یکهای دیجیـتالی , یه جایی ساک و آروم همون جایی که همیشه دنبالش بودم , یه جایی که داد بزنم , یه جایی که بتونم فریاد بزنم , یه جایی که می تونستم با خودم حرف بزنم, یه جایی که خیلی ها بودند مطلب رو می خوندند یا می خندیدند یا کلی بهت ایده و راه می دادند بدون اینکه تو رو بشناسند , بدون اینکه تورو ببینند. عمر دقایقم می گذشت بی دغدغه , بی هیاهو بی اینکه کسی غمهای سینه ام رو به مسخره بگیره , بدون اینکه کسی به من و افکارم بخنده, بی آنکه بترسم که کسی آشنا از دردی که توی این سینه هست و باید بیرون ریخته بشه, از اینکه میون قلبت یکی باشه که بهش افتخار کنی , به کسی که احتیاجش داری با واژه هات صداش کنی , به کسی که از دستش دادی و دوست داری توی واقعیـت نوشته هات صداش کنی, دست توی دستاش بزاری, توی وبلاگم همه چیز بود , عشق , صفا, مروت , نوشته های رنگی از عشقهای سنگی, قصه های بی مایه ولی پردرد, دوریهای ناآشنا اما مهربون. نوشتن توی فضای وبلاگ رو دوست دارم چرا که پنجره های داره رو به سوی دنیا که اگه دلت بخواد بازشون می کنی, ولی اگر نخواهی می بندیشون, پنجره های که رو به دنیاست , وبلاگ محیطی آرام واسه نفس کشیدن واژه هاست , وبلاگ عشقی از رنگها و عکسهاست , وبلاگ شخصی ترین صفحه اندیشه های مشق شب های روزگار زندگیست , وبلاگ اندیشه خسته چشمهای منه, چشمهایی که گریه دارن ولی اشکی واسه ریختن ندارن, وبلاگ فضایی شنی از ماسه های نرم ساحلهایی که هرگز لمسشون نکردم , توی وبلاگم غروب رو به قامت و بلندای خورشیدش ترسیم کردم. توی وبلاگم عشق رو به واژه های معنی دار تجلی قطعه قطعه ترجمه کردم, توی وبلاگم قامت رشید بارون رو موقع باریدن روی گونه های خیس از اشکم زمزمه کردم. توی بارون میون دشتهای پربهانه دلم دویدم آخه من عاشق دویدن توی دشتهای خیالی ذهنم هستم یه دشت خیالی پراز مهربونی که توی اون دشت کسی به من نگو بشین به من نگه بخورو چه طوری بگرد ،اینجا کلبه آرامی ایست که لحظه ای درنگ کردن توی این کلبه تورو به آرامش روح وروان و جسمی می رسونه .
دوستان مهربانم من اینجا سبزم توی وبلاگم شادم وتوی وبلاگم وقتی که غصه دارم بلند بلند باواژه هام می گریم.
مهربونی رو با سرانگشت احساس دستهام روی الفبای کیبوردم می ریزم.اینجا میتونم شادباشم اینجا من خواهردارم اینجا من توی وبلاگم پدر دارم ، اینجا توی وبلاگم من مادر و حتی برادرهای مهربان دارم . اینجا همه با هم مثل دانه های تسبیح به هم وصلیم . دانه هایی که بهم وصلیم اگرچه از همه سرای ایرانیم.))
نوشته جالب وزیبایی است امیدوارم که شما هم مانند این خانم نظر خودتان را ارسال دارید بدون دخل وتصرف نوشته با نام خودتان در وبلاگ قرار خواهد گرفت،ما هم از این طریق شاید توانستیم یک راه خوب برای هدفمند کردن بلاگر ها یدا نماییم با تشکر از خانم زهره بندی که نظر خودشان را برایمان ارسال داشتن


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/11/29 :: ساعت 8:12 عصر )
»» هدف مند کردن وبلاگ نویس ها

 
با توجه به پشرفت اینترنت در کشور ، و با توجه به جوانان علاقه مند به اینکه جایی باشد تا بتوانند نوشته های خود را انتشار دهند ،وبلاگ نویسی یکی از آسانترین راه است ، چون می تواند از یکی از سایت هایی که به صورت مدیریت محتوا اداره میشود ،فضایی را رایگان گرفته ، با اسم انتخابی خود که در آن سایت وجود نداشته باشد وبلاگی را طراحی نموده، شروع به نوشتن نماید ،

در این جا مهم این است ، که چی می خواهی بنویسی ، هدفت چیست ، نوع کاری که می خواهی ارائه نمایی چیست ،یکی شاعر است و می خواهد اشعار خود را از این طریق در اختیار خواننده ها قرار دهد تا هم، اشعارش خوانده شود ، هم ایراد های آن گرفته شود ، این راه به نظر خودش بهترین راه است ،با کمترین هزینه ممکن، شروع می کند و کار خود را ارائه می دهد ،مثال خانم فرزانه شیدا که ساکن نروژ است این طور نوشته است

(سلام مطلب جالبی عنوان کردید من به شخصه با پیشنهاد دوستان شروع به نوشتن در وبلاگ کردم و اشعار خود را مینویسم هدف ازاینکار این بود که هم اشعارم را با مردم شریک شوم هم با دیگر شاعران و وبلاگ نویسان اشنا شده از دانستهای دیگران هم سودی برده بر اطلاعات خودم اضافه کنم و معتقدم کسی که دست به قلم باشد باید انرا با دیگران تقسیم کند و از همینجاست که سبکها و نوشتنها پیشرفت پیدا میکند و سبکی جدید بدست می آید و افراد با استعداد هم کشف میشوند و بسیار پیش آمده که در همین میان دل غمگینی با همدلی دیگران گرم میشود و به نوعی یک همدلی بین مردم ایجاد میگردد که خود زمینه ساز بهتر شدن هاست در جامعه و بی تنیجه نیست و نخواهد بود اگر در اینکار با دیگران تبادل نظر داشته باشیم یاد بگیریم یاد بدهیم و همدل و همراه هم باشیم و دوستانه در کنار هم از این امکانی که بدست آمده استفاده کنیم و بهره مثبت از آن ببریم و مسلم است که اینجا همه نوع انسانی هم میتواند بیاید و نظر بدهد یا کدورت خاطر فراهم کند اما هدف از وبلا گ نویسی نباید جنگ بین افراد باشد و باید به گونه ای منطقی از این وبلاگ استفاده گردد که سود دهنده باشد و یا مشگلی را حل کند حتی اگر کسی برای بیرون آمدن از تنهائی شروع به نوشتن در وبلاگی میکند او هم در جای خود حق استفاده از این امکان را دارد و چرا از مهر و دوستی دیگران نتواند بهره مند باشد که در بخش نظرها او را به نوعی دلداری میدهندو احساس تنهائی او تسکین پیدا میکند
من با شعر آمدم و با شعر هم تا جائی که بتوانم ادامه میدهم و خوشحالم که دوستانی هم به اشعارم علاقمند هستند و منتظر نوشته و پست بعدی من میشوند چون برای منهم این نوعی تشویق محسوب میشود گذشته از انکه احساسم را بادگران در قالب شعر تقسیم کرده ام و یا حتی با شعری حرف گویای دلی بودم که خود قادر به شکل دادن به احساسش نبود و با این شعر احساس آرامش کرد که فهمید کسی همچون او احساسی مشابه دارد و کارکسی که شعر میگوید هم جز این نیست و مانند تمام کتابهای شعر وب سایت منهم همان احساس را دنبال میکند
و امید دارم بتوانم در اینکار در جهتی مثبت ثمری داشته باشم هم برای دل خودم و هم برای مردم اثری داشته باشم به هر شکلی که مقدور باشد
خوب نظر این خانم این است و یک حقیقت است ، برای همین هم ، خواستار این هستم که وبلاگر ها قبل از شروع هدف خود را معلوم نمایند چون وبلاگ در یک سایت به صورت گروهی ارائه می شود همان طوری که بلاگستان هااعلام نموده که می توان وبلاگ های گروهی هم داشت این امکانات هرچند رایگان است ،ولی هر چیز رایگان هم نباید بی هدف باشد .

کسانی که این روز ها دست به قلم هستند ومی نویسند کم نیستند ، این امید وجود دارد که روزی روسای کشور هم وبلاگ داشته باشند و از طریق وبلاگ پاسخ خیلی از دوستداران خود را بدهند ،یا پاسخ سئوال هایی که می شود ،وبلاگر ها هم می توانند با هم ارتباط داشته باشند ، زمانی که وبلاگ ها دسته بندی شوند، هرچند کمی مشکل است ولی خوب خود صاحبان وبلاگ می توانند نوع کار خود را معلوم نمایند تا در دسته خاص خود قرار گیرند ،آن وقت شاعران در دسته خود هستندو خبر نگاران در دسته خود جای خواهند داشت ،عاشقان هم همین طور .خیلی از کسانی هم که روزانه در این وبلاگ ها دور می زنند راحتر می توانند وبلاگ های مورد نظر خود را پیدا نمایند و بررسی های خود را انجام دهند.

اعتقاد بر این است که وبلاگ ها به این صورت دسته بندی شوند.خبری،هنری ،فرهنگی اجتماعی ،مذهبی ،گرافیک ،نرم افزاری ، شاعرانه ،عاشقانه ،نقد وبرسی خبرها ،اقتصادی، سیاسی اجتماعی ،آموزشی،دانستی ها در باره جهان امروز، سخت افزار های جدید ،دانلود نرمافزار های جدید،

پایان نامه ها ،مهندسی (اقتصادی ،تکنولوژی،راه سازی ،بهینه سازی ، بهره وری،و..غیره)در اینجا باید یاد آور شوم که حقیر مختصر نوشتم ولی در نوبت های بعدی بیشتر  موضوع را باز خواهم نمود یکی از وبلاگ های مهم که این روز ها رواج پیدا نموده است وبلاگ یا وبلاگر هایی هستند که مسابقه مشاعره می گذارند واز این موضوع وتشابه اسمی استفاده بد می کنند وانسان ها را در مقابل هم قرار می دهند خواستار آن هست که در ابتدای کار فرهنگ وبلاگ نویسی را تمرین کنیم انگاه دست به قلم شویم .زیرا خراب کردن هنر نیست ساختن هنر است .

با توجه به اوضاع کشورمان در جهان کنونی لازم است وبلاگ نویسی مدیریت واحد داشته باشد تا در مواقع مختلف بتوانند موضوع دیگری خاص خود را بکند از هر نظری که شما جوانان این مرز وبوم می خواهید .وقتی دنیا می خواهد به ما زور بگوید ما خودمان با هم متحد باشیم تا بتوانیم جلوی بد خواهان خود را بگیریم ، نمی گویم کار شاقی بکنیم می خواهم هدف مند شویم ،اگر هدف مند شدیم هیچ وقت نمی شکنیم ،وقتی با هم باشیم کسی نمی تواند بهمان زور بگوید ،تمام هدف این است .وگر نه ما چکاره هستیم که بخواهیم کاری بکنیم .کشور ایران متعلق به همه ایرانیان است چه در خارج از ایران باشند ،چه در داخل ایران ، از هر قشری که می خواهید باشید مهم هدف مند بودن است تا بتوانیم در کارهامان موفق باشیم

موفق وجاری باشید تا بعد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/11/27 :: ساعت 9:56 صبح )
   1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ورق پاره ها
غدیر
باور
باور
باور
دوباره بر گردیم
رسید فصل بهار
نظری سوی خدا
ایستاده
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 92968
» درباره من

ورق پاره هایم

» آرشیو مطالب
تابستان 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نامه گشوده عشق
تا بینهایت
ساقی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب