سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین پارسایى نهفتن پارسایى است . [نهج البلاغه]
ورق پاره هایم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دلم میخواد

خیلی دلم می خواد از عشق بگویم ،از عشقی که پر از حقیقت باشد ،حقیقتی که هیچگاه دست خوش دنیای ماشینی نگردد ،میان من وتو گیر نیفتد ،مجبور نشود رضایت به تن دهد ،شاد باشد ،خود عشق باشد ،اگر روزی بی خبر بود دیوانه شود ،اگر خطا در کار بود بخشنده باشد ،هرگز دست بر اشک های جاری روی صورت معشوق نکشد ،اجازه ندهد معشوق گریان شود ،روح بلند عشق را طوری صیقل دهد که هیچ وقت آزرده نشود ،مبنای کار را دوستی بگذارد تا دنیای عشق شکلی دیگر ،حدیثی دیگر .تازه های دیگر را ارائه نماید ،که کمتر کسی توان رفتن را در خود پیدا نماید ،وقتی هم توان رفتن بدست آمد ،دیگر کوه ،سرما ،روستا، دریا ،بی کسی ،تنهایی ،اذیت وآزار هیچ کدام دردی نباشد اگر هم باشد تنها درد فراق باشد که همه عاشقان می دانند درد هجران و فراق روح عاشق را تزکیه می کند .درد را کمتر وتحمل را بیشتر ،آن کسی عاشق است که جز او برایش معنی نداشته باشد .هر چه فرار کند بیشتر به سمت او کشیده شود .رویا های زیبا را هرگز خراب نکند .آسمان آبی صورت خود را خشک از قطره های باران چشمانش نکند .دانسته برود ،نخواسته برود ،اگر خوانده شد بدود،اگر خوانده نشد آهسته برود ،رهایش نکند که اگر رهایش کند ،قلبش رنجیده می شود پریشان میشود ،نگران میشود ،عشق این نیست که یک روز باشیم ،روز دیگر حالش را نداشته باشیم ،روز بعد اصلا نباشیم ،نه این نیست ،عشق عمری دویدن و نرسیدن است ‍رها شده از تمام قید وبندهای گسستنی محو شدن ،به اوج رسیدن ،جایی رسیدن که به غیر از او کسی دیگر نباشد .خلوت خلوت خلوص صد در صد،آوای زمزمه گون بر شاخساران ،نجوای پرندگان ،رویای دیدن پرواز فوقتی در این نقطه ایستادی ،ممکن است اندکی از عشق را توانسته باشی معنی کنی .در غیر این صورت خود را بیگانه از عشق بخوانیم بهتر ،وقتی با تمام وجود دوستش داری ،اراده می کند پرواز کند ،نباید مانعش شوی،نباید صورتت خیس از اشک فراق گردد ،باورکن،دردناکترین کلمه روی زمین عشق است ،کلمه ایی که خیلی راحت تلفظ میشود ،راحت نوشته ،نقاشی، تصویر برداری ،رویایی ترین آهنگ ،نجیب ترین واژه، اماوقتی میرسی به پای حساب پرداخت بهای عشق چه سنگین است .خیلی سنگین، که هر کسی را توان پرداخت نیست ،چقدر عالی ،خوب ،زیبا،مهربان،رویای خیال برانگیز لحظه ها خصوصا وقت دیدار،لحظه های رسیدن ،نقطه اوج التهاب ،بهای عشق است که هر روز و ساعت می باید پرداخت حال اگر در توان داریم ،برویم خود را در این میدان پر از دلهره رها کنیم شاید رسیدیم به نقطه تقدیر ،سرنوشت که هیچ نقشی را نمی توان بر آن زد

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( جمعه 84/7/15 :: ساعت 12:8 عصر )
»» قصه دل

مدتی بود که این دل دیوانگی می کرد وخود را از بدست حوادث دادن حفظ می کرد تصمیم داشت که عاشق نشود واز عشق چیزی نگوید ،حداقل در ورق پاره های خود مطلب ننویسد ، نشد برای اینکه عشق مغوله ایی است که نمی توان از ان گریخت اگر تو هم نخوای عاشق شوی ، عشق به سراغت خواهد آمد ، با خودش خواهد برد ،به دیاری که حتی خفته گان ان دیار هم عاشقند واز عشق می گویند ، ساده است بودن ولی تا کی وتا کجایش مهم است که بدنای تا کجا می توان عاشق باشی ، یا چقدر می توانی معشوق واقع شوی ، عشق یک دردی است که گریبان هر کسی را به شکلی می گیرد ، یک عاشق خدا است ، یکی عاشق خود است ،یکی عاشق انساندیگری است ، یکی عشق مادر به فرزند است ،عشق فرزند به مادر است ، وعشق زن به شوهر وشوهر به زن است که امروز می خواهم در این باره بگویم ،وقتی دونفر بهم علاقه پیدا می کنند ،این علاقه آهسته آهسته به عشق تبدیل میشود وقتی به عشق تبدیل شد ، دو مسیر در راه است یکی مسیر زندگی ودیگیری مسیر عاشقی که مسیر اولی وقتی وارد زندگی شدند دیگر عشق تبدیل به یک شراکت ،دوستی شده است .وتا پایان لازم است این شراکت حفظ شود ،ولی عشق بدون شراکت که تنها عشق است خیلی سخت میشود و طی کردن این مسیر عشق چنان دشوار خواهد بود که کمتر کسی می تواند این راه را برود وهنوز سراغ ندارم که دو انسان همدیگر را عاشقانه به پرستند ولی در کنار هم نباشند وتنها به لحظات کوتاه که به هم میرسند قانع باشند آنانی که این عشق را انتخاب نموده اند، خود می دانند که چه راه دشواری راه برای رسیدن به محبوب انتخاب نموده اند ولی خب این گونه قبول کرده اندف این عشق خدایی است و هیچ نوع گناه آلودگی ندارد و در پایان می توانند مانند دوشمع در کنار هم در حال سوختن باشند تا شاید عشق خود را از این دنیای مادی به دنیای معنوی کشانده وخود را رها نمایند ، من عشق های این گونه را خیلی دوست دارم متاسفانه اندک است و کم وراه هم دشوار،گامی زدم نمی دانم چقدر موفق شوم برای همین هم از عشق نوشتم برای شما که شاید کسی بود ومرا یاری نمود  عشق مرا همچو خاسی خار نمود/از بیابان بلا کنده و آواره نمود/موفق و جاری باشید

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/7/14 :: ساعت 8:31 صبح )
»» بهانه ایی برای عشق

با خودم گفتم ،پاییز زندگی، سختی راه ،نزدیکی پایان راه ، خط سیاه روی سینه به عنوان عزا داریم ،خرمایی ، حلوایی، صلواتی،فاتحه ایی ، نزدیکترین راه برای رسیدن به آنچه دل می خواهد .عزت، مهربانی ،نکویی ،تکریم انسانهای والا، دوست داشتن آنانی که واقعا به عشق با احترام خاصی می نگرند ،عشق را دانش،ادب،بزرگی ،کرامت می دانند ، آنانی که در راه عشق قدم می گذارند معشوق هر که می خواهد باشد ، نا دیده می پرستند ، برای پرستیدن بهانه درست می کنند ،گاهی بین عاشق ومعشوق فاصله است ، برای پر کردن این فاصله از کلمات به شکل دیگر استفاده می کنند .عاشق اگر واقعا عاشق باشد از رسوایی نمی ترسد ، از بد نامی واهمه ندارد ، از دست دادن زندگی نگران نمی شود، می داند چه می کند ، چه می خواهد ،وقتی می دانی چه می کنی وچه می خواهی دیگر بهانه است زشتی ، زیبایی ، پیری،میان سالی ،جوانی ، کسی که عاشق است جز معشوق هیچ نمی بیند ،هیچ نمی خواهد ، خدا را در معشوق جستجو می کند ، دریا ،زمین،آسمان، آب ،باران ،رود همه را در چهر معشوق می جوید، نگاهش پر از خواستن است ، رفتارش دگر گونه است ، رسم ادب را در برابر معشوق به صورت سجده به جای می آورد ،شکل خاص به عشق دادن بهانه است ،باید دید مدرسه چه می گوید ، کلاس واستاد چه می خواهند ،دوبار کلاس عشق را درنوردیدن گناه است ، یک بار کافی است ، اگر واقعا عاشق باشی ، عشق یعنی زندگی ، یعنی شب وروز به او اندیشیدن مانند پرستیدن خدا عشق را این گونه دوست دارم و به انهم رسیده ام ، حیف که در پایان خط اسم مرا برای عاشق شدن خط زدن ، همین کافی که مرا مهربان می خوانی ، همین کافی که به زندگی پایانی من حال وهوایی دیگر داده ایی ، آفرین بر تو ای روز گار آفرین  موفق وجاری باشید

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( چهارشنبه 84/7/13 :: ساعت 8:32 صبح )
»» دیروز

دیروز بود که رفتی

با رفتنت سکوت حاکم شد

در خانه گلی دل مادر بزرگمان

اما بهار با دستان تو سبز شد

ودیدیم خنده مادر بزرگ را

بر سبز گور تو

آهنگ هجرت پرندگان مهاجر همی نواخت

دیروز بود که رفتی

همه آرزوه های مادر بزرگ را

بردی تو با خودت

اما بهار همیشه می آید

باتو، بی تو، بی مادر بزرگ

تنها غم توست که در سینه ام جاریست

ویاد تو در خاطره هایم زنده

و نگاهت همیشه ماندنی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/7/12 :: ساعت 9:1 صبح )
»» خواستن

وقتی انسان  بخواهد و مایل باشد به آنچه که می خواهد می رسد و این خواسته هرچه باشد .برای اینکه توانایی انسان به قدری زیاد است که خودش هم باور ندارد و همین باور داشتن واینکه امکان هر کاری را داریم باعث میشود که انسان موفق شود حالا در هر بعدی که مورد نظر خودش باشد یکی در راه عشق قدم می زند وزمانی میرسد که مشاهده می کند در این راه موفق شده وبه خواسته خود رسیده است ویکی در راه ثروت گام بر می دارد و پس از مدتی موفق میشود واین موفقیت بدست می آید ولی نحوه استفاده و یا مورد استفاده مهم است ابتدا لازم است که بدانیم از عشق چه می خواهیم وچه کارش داریم واگر عشق تنی است که خیلی زحمت نمی خواهد بکشیم چون به سادگی بدست خواهد آمد ولی یک زمانی عشق خدایی است واین عشق خیلی چیز ها لازم دارد تا بتوانیم از خود برون و به سمت او روان شویم وآیا اینکه مارا خواهد پذیرفت ویا نه وآیا اینکه ما توان تقرب را داریم ویا نه مهم است ولی عشق به ثروت تنها تلاش و مدیریت لازم است واگر اندکی سیاست هم بکار بگیریم که ممکن است خیلی زودتر موفق شویم چون این ثروت است که راه را برای انبوه کردن باز می کند.ولی عشق حدایی هر چه جلوتر بروی کمتر می رسی وبیشتر به نواقص پی می بری وخیلی وقت ها هم باورت را از دست می دهی که چی وچی وچرا من در درگاه خداوند جای پایی ندارم در صورتی که ذوب شدن در راه خدا خیلی سخت است و کمتر کسی می توان این کار را انجام دهد ولی خوب می توان رفت به سر منزل عشق هم رسید تا جایی که احساس می کنی الان در مقامی هستی  که میباید رفت وبلند شده می روی بدون اینکه خودت بدانی کی صدایت می کند ویا در کجا هستی اینجا جای تو نیست و باید شد واین شدن است که می رساند تو رسیده ایی واینک موقع عروج است ومی روی وبه خودش می پیوندی واین عشقی است که نمی توان برایش حدی تصور نمود ودر باره اش حرف زد وگفت چیست واین همان زمان است که ما برای رسیدن به این زمان لحظه شماری می کنیم و می دانیم که هرگز نخواهیم رسید چون ما کجا وآن جا کجا .ولی خیلی ها می رسند وقتی هم رسیدند خوب استفاده می کند و این تفاوت را بین این دو عشق چگونه می توان بیان داشت و گفت اگر عمری بود که باز هم در باره عشق خواهیم نوشته ولی نه هر عشقی  .عشقی که واقعا عشق باشد و عاشقانه های زیادی داشته باشد که ما هم در ان عاشقانه ها باشیم وخطی بکشیم  جامی پر از باده خوریم

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/7/11 :: ساعت 10:46 صبح )
»» سهم خواهی

سهم خواهی از زندگی کلی خودش می تواند مشکل ساز و یا به راه راستن انداختن زندگی باشد واگر کسی سهم خود از زندگی کردن را خواست ما نمی توانیم بگوییم شما سهمی نداری واین حق نیست زیرا هر کسی به اندازه تلاش خود از زندگی کردن سهم می برد وگاهی هم بیشتر از سهم خود را خواستار است که این فزون خواهی با تلاش مستمر امکان پذیر است ولا غیر. ما حق نداریم مانع شویم از تلاش کسی برای رسیدن به هدفی که در ندگی دارد و اگر ما مانع باشیم و نگذاریم فردی به حقوق حقه خود برسد لازم است که تاوان آن را پرداخت نماییم و تا می توانیم سعی نماییم که مانع ایجاد شده را برطرف نماییم وراه را برای رسیدن به هدف آماده نماییم .برای اینکه زندگی کردن آنهم از نوع خوبش حق هر کسی است وما نمی توانیم باعث بر هم خوردن حقوقی باشیم وآن دسته از مردان ویا زنان که با کار های بد ونا شایست خود ایجاد بحران در زندگی نزدیکان خود به وجود می اوردن لازم است از اجتماع خانواده ویا فامیل ویا شهر وکشور رانده شوندتا دیگران به راحتی بتوانندزندگی خود را بر مبنای آنچه خودشان آن را هدف از زندگی معرفی می نمایند برسند وکاش ما همگی تلاش در بهتر شد دیدگاههامان برای زندگی بهتر بود وسعی می کردیم که یک زندگی خوب را برای همه خواستار باشیم وخودمان یا نوع تلاش کننده بودیم برای رفاه دیگران واین دیگران فرق نمی کند چه کسی یا کسانی باشند از فرزند گرفته تا همه افراد جامعه حق دارند که زندگی اجتماعی خوبی داشته باشند و به هدفی که در زندگی دارند برسند .

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( یکشنبه 84/7/10 :: ساعت 8:14 صبح )
»» دیدی دیگر

دیدمش باور نمی کردم که خودش باشد ولی صدایش گواه این بود که خودش است . اتاق کارش کوچک وجمع جور بود وپنجره ایی به بیرون داشت که به زیبایی اتاقش می افزود وتنها در اتاق کوچکش با هم و در کنار هم نشستیم واز خودمان واین که چگونه می توانیم عشق خودمان را پایدار نگهداریم وتا کی می توانیم این راه را برویم حرف زدیم ولی او از خود چیزی نگفت و در چشمانش غمی بزرگ موج می زد که می توانستم مشاهده نمایم وبه علت اینکه در شهر غریب بودم نتوانستم او را به جایی دعوت نمایم چون بودن اطلاع قیلی بود این رفتن واین آشنایی ولی هرچه بود برون رفت از دنیای مجازی به دنیای حقیقی بود ودیدن دوستی که ممکن است تنها یک بار این اتفاق رخ دهد ودیگر هیچ وقت تکرار نشود ولی ما خواستار تدوام دوستی بودیم واین مسئله برایمن از اهمیت زیاد بر خورد داردبود و باشد که این دوستی پایدار باشد

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/7/9 :: ساعت 11:21 صبح )
»» وقتی دیدم

یه روزی دوست داشتم که از نزدیک با هاش حرف بزنم واین امکان نداشت برای اینکه اون توی یک شهر دور از شهر من زندگی می کرد وتنها وسیله ارتباطی ما تلفن بود که گاها به هم مزدیم وهمین تلفن خود بارقه امیدی بود تا روزی که به شهرش رفتم غروب حدود ساعت 6 بعد از ظهر بود با همراهش تماس گرفتم گقت نمی تواند بیاد برای اینکه خواهر هایش را برده است پار به من گفت بروم من هم که خسته بودم وناوارد از رفتن امتناع کدم ولی فردای آن روز در حدودساعت 10 صبح رفتم به دیدنش وقتی دیدم باور کردنی نبود مثل اینکه سالیان سال است که می شناسمش وهمانی بود که در ذهن خودم تجسم کرده بود ولی چشمان قشنگی داشت وصورتی کشیده ونگاهی نافذ که تا عمق وجودت می توانستی احساسش کنی ساعتی با هم حرف زدیم ولی جایی برای رفتن نداشتم وازش نخواستم که با من بیاید وبرویم چون بدون برنامه بودم ولی خوب اولین کاری توانسته بودم از دنیای مجازی به دنیای حقیقی برسم و رسیدم واین برای من بهترین عاشقانه ایی بودم که دوست داشتم باشد وشد وحالا تمام وجودم شده است وخودش را چنان توی دلم جا داده است که نمی توانم بیرونش کنم وجای خود را باز نموده است  و همان کاری که پس ار معرفی خودم کردم انجام داد این پیوند را محکم نمود ودوست دارم که همیشه دوستم باشد ودوستم داشته باشد همان طوری که دوستش دارم   

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/7/7 :: ساعت 10:25 صبح )
»» زندگی

زندگی یک نوع بهانه برای بودن

یک دویدن نرسیدن

خواستن اما سکوت محض

عاشقی تا بی نهایت

درد اما با تو بودن

زندگی یعنی گل لاله میان دشت

زندگی یعنی تو

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( چهارشنبه 84/7/6 :: ساعت 8:59 صبح )
»» مست

خمار آلودگان مستیم

در می خانه را بستیم

که شاید دلبری آید

در میخانه بگشاید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/7/5 :: ساعت 9:11 صبح )
<   <<   6   7      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ورق پاره ها
غدیر
باور
باور
باور
دوباره بر گردیم
رسید فصل بهار
نظری سوی خدا
ایستاده
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 24
>> مجموع بازدیدها: 93086
» درباره من

ورق پاره هایم

» آرشیو مطالب
تابستان 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نامه گشوده عشق
تا بینهایت
ساقی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب