سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه گرفتاری اش را به نامهربان شکوه کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]
ورق پاره هایم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» چندتا نکته

۱-انسانیت چیزی نیست که تقسیم کنند

۲-فهم وادراک هدیه ایی نیست که از دست کسی گرفته شود.

۳-شعور فرهنگی نیست. که در آموزشگاهای خصوصی تدرس نمایند .

۴-سواد دانشی نیست که فقط در دانشگاه ها تدریس گردد .

۵-روابط اجتماعی فرهنگی نیست که در کویر اجرا شود .

۶-مورد سئوال واقع نشدن تدبیر می خواهد تا بتوانی درست عمل نمایی .

۷-تدبیر مدیریتی است که در اجتماع اموزش داده میشود .

۸-انجام کار بد خطاست  توجیه بر خطا خود خطاست .

۹-هنرمند آن کسانی هستند که می توانند اجتماع متفرق را جمع کنند .

۱۱-بی هنر کسانی هستند که اجتماع را متفرق می کنند .

۱۲-دوست به کسی اطلاق میشود که در بد ترین شرایط دوستت باشد

۱۳-حق همواره حق است انکارش دورش نمی کند .

۱۴-پدر پدر است ومادر مادر هیچ وقت جایشان عوض نخواهد شد .

۱۵-در بدترین شرایط زندگی خودتان را محتاج و نیازمند نشان ندهید .بی نیازی بزرگترین ارزش است .

۱۶-هیچ وقت از بندگان خدا چیزی را رایگان نخواهید .

۱۷-گشاده دست باشید چون گشاده دستی خصلت انبیاست

۱۸-هیچ گاه از خدا برای کسی بد نخواهید .همواره انسان ها را دوست داشته باشید .

۱۹-شرمی بر فقر مادی نداشته باشید شرم بر فقر فرهنگی داشته باشید .

۲۰اگر روزی عاشق شدید بر عشقتان دروغ نگویید .

۲۱-هرگز قولی را که نمی توانید عملی کنید و یا عملی کردنش سخت است ندهید .

۲۲-وقتی قولی می دهید و یا با کسی وعده ایی می گذارید به قول وو عده خود عمل نمایید .

۲۳-هرگز بد اخلاق نباشید.تا می توانید مهربان باشید. که مهربان بودن بزرگترین نعمت حق است و خداوند مهربانان را دوست خواهد داشت

۲۴-در زندگی خود صبور باشید خداوند صابران را دوست می دارد .

۲۵-هرگز دروغ نگویید وقتی دروغ نگویید کمتر اشتباه می کنید .

موفق و جاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/9/8 :: ساعت 8:22 صبح )
»» ماندگاری

خیلی دلمون می خواد که مونده گار باشیم، ولی ظاهر قضیه چیز دیگه ایی رو نشان می ده. مثل اینکه ما باید بریم چه بخوایم وچه نخوایم، این رسم روز گاره ،این حرفی بود که چند روز پیش یکی از رفقا بهم زد ، اول منظورشو نفهمیدم ولی بعدا فهمیدم که چرا؟ این حرفو زده برای این بوده که طرف از دست خودش خیلی خسته شده بوده ودلش می خواست که دیگه در بین مردم ودوستاش نباشه . اخه این دوست ما یه آدم خوب وبا ایمانی که حدی براش نمی تونی قائل بشی،همه را دوست داره مرتب سر کشی می کنه وقتی هم که نیاد وغیبت داشته باشه تا رسید تلفن می زنه ومی گه هستم بچه ها همه را دورخودش جمع می کنه ،

آونقدر با محبته که حد نداره ، دست ودل باز ، مهمان نواز ، همیشه خدایی می گه و خدایی حرکت می کنه،هیچ وقت نگفته ندارم هیچ وقت نگفته نمی کنم ، همیشه برای انجام کار برای دیگرون آماده است ،همه دوستا ورفقا دوستش دارند و یه مدتی پیش که یه کم حالش خوب نبودآنقدر رفتن پیشش واومدن که تو روزنامه نوشته بابا من دوست ندارم خودتون را به زحمت بندازید ، بیاند دیدن من منم یه تکه کوچک نوشتم ولی خوب مثل اینکه به طرف گفته شده بود فوری امد وگفت از روی سایت بردار منم برداشتم چون اخلاقشو همه می دونیم .

وقتی ازش در باره این همه محبتش میپرسی می گوید من به همه انسان ها عشق می ورزم ودوستشون دارم برای همین هست که همیشه دوست دارم در کمک کردن به دیگران اولین نفر باشم این عشق من است من به عشقم نمی تونم دروغ بگم بابا این رو نگاه کن عشق خود را در این می بیند که خود را وقف دیگران کند ولی خوب این هم یه نوع عشق است و همه مردم که این طوری نیستند حالا شاهد باشید که هر عشقی اگر خوب وخدایی باشد عشقی است به سمت تعالی وترقیو موفق شدن امیدوارم که شما هم موفق باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/9/3 :: ساعت 12:26 عصر )
»» شاید

روزگاری خواهد رسید

که این تن خاکیم در فبر سرد تاریخ

در تنهاترین نقطه زمین

در انتظار رویش یک شاخه گل شقایق آرمیده است

وقتی که چون نسیم.... از خاک من گذر کنی

بر یاد داشته باش..... روزی من چو تو

بر روی خاک این زمین پای می زدم

امروز نیستم .... امروز اگر دلت خواست با من شوی

آهسته بیا (تا مبادا دل خاکیم ترک بردارد)

وگلی از دسته اقاقیا.... روی خاکم بگذار

نرم آهسته مشتی از خاکم را ..   در هوا پخشش کن

یا به یاد دل دیوانه من ....قطره اشکی بفشان

روی قبر که زمین هم به فراموشی مطلق داده

تو همین قدر بدان

روزگاری منم انسان بودم

حال این گونه فتادم در دیار برهوت

تو ز من عبرت گیر

شاید تو نیایی این جا

شاید

اسدالهپورهاشمی ۱/۹/۸۴ مسجدسلیمان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/9/1 :: ساعت 12:2 عصر )
»» چند روزی

یه چند روزی است که از خودمان فاصله گرفته ایم ، این فاصله به خاطر مشغله کاری نیست ، به خاطر ندانم کاری خودمان است ، که برای خودمان کار درست می کنیم .من خود را وارد بحثی کرده ام که خدا ، پیامبران ، قران ،عارفان ، علمان، و همه انهایی که اندک درکی دارند می دانند من چه می خواهم بگویم ویا انها چه گفته اند وقتی اسان ادند چه می خواهد ونتواند انجام دهد مشکلاتش دو چندان است تا زمانی که نداند .یه وقتی ما اصلا با عشق وعاشقی کاری نداریم وقتی هم در باره اش سخنی به میان آید فکر می کنیم که عشق یک نوع جدید از دلار است و یا بهترین ماشین روی زمین است خوب در این صورت مشکلی نخواهیم داشت .

ولی وقتی می دانم وقتی عاشق شدیم چه می خواهیم و چه لازم داریم ان وقت همه انچه که فکر می کردیم آسان است اکنون سخت شده است .وقتی عشق خود را اعلام می کنیم یک بهم ریختگی بزرگی را بدنبال دارد .بیا وببین چه میشود چه اوضاعی برای خودت درست نموده ایی .خصوصا که پیر هم باشی. که دیگر تماشایی است .هر کسی در راسته کار خودش بهت طعنه خواهند زد .که چه وچه وتا تو بخواهی ثابت کنی که بابا من عاشقم جرمی ندارم .از شهر ودیارت بیرونت کردن .

خب در این صورت جایگاه عشق جه میشود ،آیا عاشق شدن در سن پیری جرم است ، آیا عاشق شدن در سن جوانی نادانی است ،آیا عشق چه معنی را می تواند داشته باشد ، چرا؟ دیدگا ها نسبت به عشق این گونه است ، از طرف دیگر هم وقتی به کسی گفتی دوستت دارم ویا عاشقت هستم خیلی سریع می خواهد ازت سوء استفاده کند که همه منظور مرا می دانند .

عشق به گونه های مختلف نمایان می شود که تنها ممکن است کمی از این عشق ها آلوده باشند انهم به خاطر وعده هایی که داده میشود ممکن است آلوده شوندبیشتر عشق ها پاک هستند وجرمی هم در این بین نیست ما می توانیم عاشق باشیم ، انتظار هم داشته باشیم ولی به وقتش همان طوری که عاشق خدا هستیم به وقتش هم از خدای خودمان خیلی چیز ها را می خواهیم . با هم بودن عاشق هم بودن زندگی را شیرین تر می کند . چیزی داری که به آن علاقه از خودت نشان دهی به خاطرش تلاش کنی بروی به جایی که آسایش او را فراهم نمایی تا جایی که عشقت راحت باشد اگر خودت در عذاب باشی دوست داری آنی را که دوست داری در آسایش باشد این عشق است ما وقتی پاک بودیم خواسته امان کم بود عشقی خواهیم داشت که سراسروجودش برای ما باشد ولی حیف و صد حیف که نمی توان دیدش .این روزا عشق هم خرید وفروش میشود می گویید نه امتحان کنید ولی پاک باشد وقتی نشد خیلی راحت کنار بروید.من تست زدم موفق نشدم ولی شما جوان ها تست بزنید شاید موفق شدید برای من هم بنویسید که عشق را یافتیم بدون اینکه چیزی ازمان خواسته شده باشد. مطمئن باشید چزء دسته اندکان هستید .نه همگان این را من با تمام وجودم می گویم .عشقی که عمری را به خاطرش طی کردم .امروز ساز دیگری می زند. این یعنی که عمری بیهوده دویدن .با من باشید تا بیشتر از عشق بگویم .

موفق و جاری باشید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/8/30 :: ساعت 9:21 صبح )
»» بخت

چون موضوع شعرم با داستان هایی که در باره عشق می نویسم هماهنگی دارد امروز شعری را براتون انتخاب کردم امیدوارم که خوشتان بیایشب و سیاهی   دل با طنین زوزه باد                    خبر   دهند ز  سیاهی  بخت و اقبالم

ز بخت  بد من دیوانه  تا  کجا    بدوم                     به عشق اینکه سفیدش نماید اعمالم

تمام    عمر  دویدم   پی  اشارت  دل                     ندیدمی    بشارت    دو  دیده    گریانم

به  عصر روز  تباهی به  کوچه مستی                   قدم  نهاده   رها گردد  این  تن   و جانم

فرشتگان   سفیدی  ره  مرا     بستند                  مباد  پا به  نهم  در  رهی  که  می دانم

تحیر  من  دیوانه  صد   دو چندان  شد                  چو بی  خبر  شده ام  از  ضمیر    حیرانم

سیاهی دل من ریشه در وجودم داشت                ره   سفیدی   اعمال   من   شده    جانم

خبر دهید  به مستان  نیمه  شب یاران                که  قائم  به       قیامی       گرفته   دامانم

به شاه بیت غزل  می رسی   خراباتی                سبو  وجام   بنه   بین   که   دست  بدامانم

مرا  چو  شیخ  خراباتی ام    نمی  راند                 بدان  سبب   که   عمری    دو دیده   گریانم

اسداله پورهاشمی ۲۹/۸/۸۴ مسجدسلیمان د این هم شعر



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( یکشنبه 84/8/29 :: ساعت 10:15 صبح )
»» عشق را چه بخوانیم

وقتی در یک برهه از زمان در یک نقطه ایی از زندگی متوقف شدیم،این توقف باعث خمودگی میشود ، خمودگی باعث میشود که نسبت به همه چیز با دیدی شک گونه نگاه کنیم ، این روز ها به چیزی که بیشتر به صورت شک گونه نگاه میشود عشق است، عشق آلت دست خیلی ها شده است .برای رسیدن به مقاصد خود، که می توان گفت بدترین شیوه است ، در این میان خانم ها با عشق احساسی تر بر خورد می کنند. وبیشتر هم مورد سوء استفاده قرار می گیرند ، گاها هم بر عکس آقایان ، مورد تهاجم خانم ها واقع میشوند وتا می توانند از آقایانی که عاشقشان هستند سوء استفاده می کنند در صورتی که عشق این را بر نمی تابد.

ما در این نوشتار گونه خود یک چیزی را به عنوان هدف دنبال می کنیم. اون هم عشق است .می خواهیم بدانیم این عشق چقدر روی زندگی انسان ها تاثیر دارد و چه قدرتی در عشق هست .چرا عاشقان صبور تر هستند ،دیدگاهشان نسبت به زندگی ساده تر است ، چرا سختی را بهتر تحمل می کنند ،برای چه این قدر پافشاری روی علاقه خود دارند. وقتی می گوییم این کار درست نیست چرا؟ گریان میشوند .واز گوینده کلام دلخوذ میشوند .چرا؟ حقیقت چیست ؟ ما چرا از قدرت وکشش عشق بی خبریم . آیا واقعا عشق معجزه گر است یا خیر یه نوع خالی بندی است .

البته با خالی بندی عشق موافق نیستم چون اگر در زندگی عشق وعلاقه ایی نباشد مطمئن باشید که دو نفر نمی توانند با هم باشند یه چیز های هست که آن چیز ها وجه اشتراک بین دو نفر است و همین وجه اشتراک باعث تداوم راه است .پس نتیجه این میشود که عشق لازمه زندگی است مهم در این میان این است که نخواهیم از عشق سوء استفاده کنیم. وقتی عاشق میشوم. عشقمان را مانند .خدایمان دوست داشته باشیم. چون وقتی عشق خدایی بود همه چیز حل است موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/8/28 :: ساعت 10:48 صبح )
»» تا فردا

هیچ وقت چیز ی نگفتم / تا مبادا بگویی خود خواه ست

هیچگاه حرفی نداشتم/ ز غم دربدری

تا نگویی پر از گلایه بود /همیشه منتظر آمدنت بودم /

تا بیایی .آهسته چون نسیم بهاری/من ترا نگاه کنم/

هیچ زمانی دلم راضی نشد/به تو حرفی بزنم از غم خود

ترسم از دوری بود/دوری تو از این دل تنهایم /

گاه گاهی به سر کوچه دل می آیم /

ماه فروردین بود /موسم غنچه گلهای بهار /

یکی آهسته صدایم می کرد/و به من می گفت /

از کوچه دل بیرون شو/برو از شهر ودیارت بیرون /

برو جایی که کسی پیدا نیست/دل خود را بسارش به باران بهار

تا بشوید رخ دل /گفتمش بی تو هرگز نروم /

بی تو تنها ترین تنهایم /نرم آهسته خزیدی پیشم/

با نگاهت گفتی /در کنارت هستم /با تو هنگام بهار

زیر باران بهاری /وسط دریاها /لب فرو بسته خموش /

که مبادا رهایم کنی/ در انتهایی ترین نقطه /منتظر ماندم/

تا بیایی وبگویی برویم /آمدی دیر ولی /تن من تاب نداشت/

تا به همراهی تو /برود تا دریا /برود تا فردا/

اسداله پورهاشمی ۲۶/۸/۸۴ مسجدسلیمان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/8/26 :: ساعت 9:9 صبح )
»» خود عشق

عشق یعنی فروتنی، افتادگی در برابر حق، وارستگی در میان جمع، دانش دوست داشتن ،فرهنگ زندگی عاشقانه ، شما وقتی با یک نفر که عاشق است بر خورد می کنی با انسانی  روبرو هستی که خودت هم باورت نمیشود ، آنقدر افتاده است که نمی توانی در تصور خود داشته باشی ، عشق همین طور گرته ایی نیست ، که هر وقت دلمون خواست بشویم وهر وقت هم دلمون نخواست رهایش کنیم ، وقتی عاشق می شویم چیز های تازه می آموزیم ، می آموزیم که در وهله اول انسان باشیم وقتی انسان شدیم آن وقت عاشق که شدیم قدر لحظه های عشق خود را هم می دانیم ،

وقتی کسی را دوست داریم تمام جوانب امر را در نظر می گیریم و به طرفش می رویم مانند زمانی که می خواهیم با خدای خودمون خلوت کنیم ابتدا خود را طاهر وبا وضو وارد میدان عشق خدایی میشویم برای کسی هم که عاشقش هستیم همین گونه است، یعنی به خودمان اجازه نمی دهیم کوچکترین حرکت زشت داشته باشیم . وقتی عاشق میشویم بر دانش وفرهنگ اجتماعی امان اضافه میشود نه اینکه کم شود در مقابل معشوق تسلیم هستیم هیچ از مدار حق بیرون نمی رویم تا وقتی که زمانش برسد و اجازه داده شود که وارد حریم عشق شویم . وقتی وارد حریم عشق شدیم تازه متوجه دنیای زیبای عشق خواهیم شد .

گناه است اگر عشق را بخواهیم به علت کم دانشی خودمان تحریفش کنیم ما وقتی نمی توانیم درک مطلب کنیم تقصیر عشق چیست ، عشق یعنی ندیده پرستیدن ، ندیده عشق ورزیدن ،دوست داشتن به اندازه ایی که نتوان بیانش کردراه را رفتن بدون این که کسی مانعی برایمان ایجاد کند در دنیای عشق همه آزادند وکسی با کسی کاری ندارد هر کس در بهشت خود است و از نعمت خدا دادی خود سود می برد ،خدا عشق را خلق کرده است . دردل انسان ها نهاده است اگر بی مورد بود ، بی حکمت بود که خلقش نمی کرد ، عشق را آفرید که پاک باخته شویم . عاشقانه نیایش کنیم وقتی انسان می تواند خدا را عاشقانه نیایش کند چگونه نمی تواند معشوق را نیایش یا پرستش کند ، عاشق انقدر پاک است که نمی توانیم به این عشق های امروزی که همه از جدایی بی وفایی دم می زنند یا خدای نا کرده از آلودگی حرف به میان می آورند دوری کند همه عاشقان حریم امن را دوست دارند هیچ عاشقی دل شکسته نمی شود پس عشق یک دانش است یک فرهنگ است .یک دوست داشتن خالصانه است بدون قید وبند .باز هم خواهم نوشت موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( چهارشنبه 84/8/25 :: ساعت 1:9 عصر )
»» تو بگو من..............

وقتی خودم را در میان جمع تنها احساس می کنم با خود می گویم به کجا می روی ای مردی که خودت هم نمی دانی چه می خواهی .این را می دانم که به تنهایی کاری نمی توانم بکنم این کار کاری بزرگ است .نیاز به فرهنگ سازی دارد تا ما بتوانیم روابط دو انسان را معقول تصور کنیم .وقتی دو انسان را با هم می بینیم هزاران فکر بد در ذهنمان تداعی پیدا می کند که هیچ کدام هم ممکن است درست نباشد . ولی هست .

از اول برگردیم مروری داشته باشیم بر روابط ها .

وقتی دو نفر با هم طرح دوستی می ریزند برای چه این کار را می کنند اگر برای زندگی است پس چرا هنوز  از راه نرسیده اولی از دومی خواسته های نا معقول دارد وقتی هم دومی می گوید نه اولی میرود وقتی اعتراض می کند می گوید اگر مرا می خواهی باید با من فلان کار را انجام دهی اگر انجام ندهی من با تو نمی توانم باشم می خواهم قبل از مثلا ............بدانم چقدر تو توان داری نیروت چقدر است خب زندگی که براین گونه مووارد بنا نهاده میشود چقدر دوام دارد و یا چه اطمئنانی هست که اولی وقتی مدتی گذشت نگوید خودت خواستی حالا من نیستم پس در این زمان تجربه نشان داده است که عشق می تواند باشد ولی دقت در عمل بیشتر موثر است مواظب از حریم امنی که می خواهیم در آینده انسانی را در این حریم تربیت کنیم و تحویل جامعه بدهیم  باشیم .اگر بخواهیم خوب باشیم خدا را هموراه شاهد داشته باشیم دوام روح انسان به خوب بودن است .

دوم برویم بر روی خواسته ها .خواسته هایی که در این مسیر عشق وعاشقی امروزه به میان کشیده می شود وقتی خوب دقت کنید مشاهده خواهید نمود که هیچ چیزی بیرون از جامعه مادی نیست اگر دختر پدرش پول دار باشد دوستانش دنبال مال واموال دختر هستن پسر هم همین طور است وقتی پول داشته باشد دنیال پولش هستند که البته پسران بیشتر از دختران در این مورد  .مورد تهاجم واقع میشوند وزودترهم آلوده میششوند که البته آلودهگی دختران خیلی کمتر است تا پسران .خب این جا هم عشق معنی پیدا نمی کند و نمی توان به خواسته هایی که در پشت پرده دود ومواد نهان است را مورد اعتماد دانست وتوجه داشت که اگر در این راه گام نهادیم رفته خدایی هستیم باید فاتحه ما خوانده شودکه خیلی ها را شاهد هستیم فاتحه اشان از طریق این گونه دوستی ها وعشق ها از بین رفته است حتی جانشان .

سوم اگر عشق نباشد دنیای خوب نباشد پس خووبان چه کنند پس دنیای خوب هم هست وقتی خوب هست می توان با خوب بودن به همه خواسته ها رسید می توان خوب بود هیچ انتظار بدی نداشت در مقابل دوستان خوبی داشت با دید خوب روابط داشت بدون آلودگی ها مگر روابط بدون آلودگی ها بدرد نمی خورد حتما باید آلوده بود .حریم ها آلوده. نه این گونه نیست و نباید هم باشد چون ما می توانیم بدون آلودگی ها هم روابط خوبی داشته باشیم تا می توانیم باید سعی کنیم که خوب باشیم وقتی خوب بودیم به کسی هم اجازه ندادیم به حریم امنمان پا بگذارد ان وقت می توانیم خوب باشیم .موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/8/24 :: ساعت 9:35 صبح )
»» باید رفت

وقتی در یک راهی قدم می گذاریم ، از راه اطمئنان داریم باید رفت ،رفت تا جایی که خودت باشی ، خدایت باشد ، هر چند در این دنیای ماشینی ، دنیای دلار ویورو، گاهی رفتن خطاست ولی باید رفت ، باید ثابت نمود که هنوز عشق نمرده است ، هنوز هستند کسانی که در راه عشق ومحبوب خود حاضرند جان فشانی کنند ، این معشوق کی باشد و چی مهم نیست ، مهم بودن محبوب است و جان نثارش کردن .

قدر لحظه ها را دانستن خود بیان گر حق است وقتی با یک دقت کافی به زندگی نگاه کردیم تفاوت نمی کند در چه سنی هستیم ، سن مهم نیست عقل این جا حکم می کند ولی حکمران نیست ،وقتی عاقلانه به زندگی نگاه کردیم چه عشقی بالاتر از عشق به خدا پیدا میشود ،خدا را که داشته باشیم همه چیز خواهیم داشت ف وقتی دیگران ومشکلات دیگران را مشکلات خودمان دانستیم همواره در راه حق قدم خواهیم زد،در راهی خواهیم رفت که رفت وبرگشتش تفاوتی نداشته باشد بلکه برای رفتن بیشتر اصرار داشته باشیم تا برگشتن ، عشق این روزا خیلی الکی شده خصوصا در این وبلاگ ها دقت کنیم خواهیم دید که اکثرا عاشقند ولی عشق را باخته اند ، در صورتی که اصلا از عشق چیزی نمی دانند .

اگر کسی از عشق چیزی بداند وبداند عشق یعنی چه که شکست نمی خورد ما هم هر چه می توانیم راهنمایی می کنیم ولی خیلی کم هستند که باور کنند راه ما درست است ، آخر خیلی ها عاشق میشوند که از لذت تن بر خوردار شوند این عشق نیست ،خیلی ها می خواهند هرچه گفتند همان باشد این هم عشق نیست ،عشق یک کلاس دیگری دارد ، آیا شما وقتی عاشق خدا هستید هرچه دلتان خواست به خدا می گویید اصلا این طور نیست ،عشق یک نوع محبت درونی است که خدا در دل انسان ها می گذارد که همدیگر را دوست داشته باشند ، به خاطر همین دوست داشتن ها دلشون برای هم بتپد به یاد هم باشند ووقتی یکی می رود آن دیگری هم رفته باشد.رفتن ها خیلی از مسائل را مطرح می کنند .

ببینید وقتی شما دل در گرو کسی دارد آن فرد براتون به قدری عزیز است که نمی خواهید حتی خاری بدستش برود این عشق است نماز یه نوع عشق است محبت یه نوع عشق است ، صداقت در زندگی یه نوع عشق است ، احترام دیگران را داشتن یه نوع عشق است ، این ها را نمی توانیم منکر شویم وقتی خیلی از چیز ها را نمی توانیم منکر شویم عشق است ، عاشقی وعشق ورزیدن زیاد سخت نیست به شرطی که خدایی باشد همین .

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/8/23 :: ساعت 10:3 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ورق پاره ها
غدیر
باور
باور
باور
دوباره بر گردیم
رسید فصل بهار
نظری سوی خدا
ایستاده
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 22
>> بازدید دیروز: 3
>> مجموع بازدیدها: 93083
» درباره من

ورق پاره هایم

» آرشیو مطالب
تابستان 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نامه گشوده عشق
تا بینهایت
ساقی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب