سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس دانش، قدرت تشخیص اخلاقی و نمایاندن پسندیده آن و ریشه کن کردن ناپسند آن است . [امام علی علیه السلام]
ورق پاره هایم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» درد من

درد من دردی نیست که در این جامعه کسی بدان مبتلا نباشد آن کسی که اندکی حس انسانیت داشته باشد به درد من دچار است و هیچ راهی هم ندارد جز ساختن وسوختن ، چون این درد درد بی درمانی است که این روز ها در کنار خیابان در این سرمای سرد زمستانی می خوابد ،این درد درد کودکی است که مادرش را فقر نیمه شب برای بدست آوردن نانی از خانه بیرون نموده است تا با فروش تن خود نانی برای کودک خود بدست آورد اگر جان خود را هم در این راه نگذارد ،

درد من دردی است که امروزه جامعه شهری بیشتر بدان مبتلا است تا جامعه روستایی ، جامعه اسلامی بیشتر گرفتار آن است تا جامعه غیر اسلامی ، درد من درد جامعه اسلامی کشورم است که با وجود اسلامی بودن کشورم هنوز فقر ریشه در جان جامعه دارد کمتر بدان توجه می شود ، برای رهایی از این درد چه باید نمود و چگونه می توان این درد را با خود حتی بگور برد که در خانه ایی ویلای وگرم خفته باشی ولی در صدمتری خانه ویلایی ات کودکی از سرما جان خود را از دست داده باشد ویا لاشه زنی را که تن خود را ارزانی داشته است برای بقای زنده ماندن خود وکودکش از دست داده باشد وتازه از کنارش بدون کوچکترین نگذانی بگذریم وراهی خانه خدا شویم تا در صفا ومروه بیتوته کنیم وسنگ رجم زنیم وبرائت از مشرکین انجام دهیم وهنگام برگشتن هم مقدار زیاد هدیه برای دوستان هم نوع خود، تا وقتی برگشتیم در میان فامیل فخر به فروشیم که ما بله رفتیم وندیدیم جز آنچه در لباس وپارچه نهفته بود هیچ از خانه نگوید هیچ از خدا نگوید تنها از خرید وسنگ فرش های خانه خدا ومسجد النبی تعریف کند و بگوید که چه سنگ های قشنگی داشته است ولی از کودک همسایه خود بی اطلاع باشد

باز هم خواهم نوشت

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( یکشنبه 84/10/11 :: ساعت 9:22 عصر )
»» این یه خاطره است

خیلی وقتا پیش در دوران چوانی هوس کردم که به اتفاق دوستان و همکلاسی ها بریم شمال ، کی درست وسط درس وکلاس بدون گذرفتن مرخصی از مدیر دبیرستان ویا گفتن به دوستان نیمه شبانه تصمیم گرفتیم واجرا نمودیم و رفتیم شمال کجای شمال بابلشهر خوبی بود وخوش حال هم شدیم که به یک شهر شمالی رفته بودیم ولی در آن شهر اتفاقی رخ داد که من هیچ وقت فراموشش نمی کنیم وآن اتفاق هم دوستی وعاشق شدن دوستم با خواهر دوستم که میزبان بود  این اتفاق مرا چنان در منگه فکر گذاشت که تا مدت ها نمی توانستم باور کنم که چطوری یک نگاه باعث این همه مهر ومحبت شده است ، اما بعد ها فهمیدم که چی شده بوده است آن دو که اکنون ازدواج کرده وبا هم زنگی مشترکی دارند چطوری به هم علاقه پیدا کردند واین علاقه شد بنای یک زندگی برزگ ومحکم زندگی که اکنون 38 سال است ادامه دارد و این عشق مرا هنوز هم که هنوز است به اندیشه وا می دارد که چگونه دونفر با یک نگاه این همه شیفته همدیگر شدند و علاقه پیدا نمودند وتا زمانی که من با آن ها در رفت وآمد بودم که زندگی خوبی داشتند وشاید هنوز هم آن زندگی ادامه داشته باشد.

این گونه عشق ها را علاقه می نامند ویک علاقه دو جانبه که دوام زیادی دارد وتا می توانند بر بقای آن می کوشمد واین کوشش هم برای این است که می خواهند عشقشان دوام داشته باشد و دوام عشقشان هم بنای یک زندگی مشترک است که تا زندگی هست جریان دارد وچقدر خوب است که این عشق تا ابد باشد ودوام داشته باشدو این دوام داشتن برای این است که عشق را می شناسند ودوام عشق را خواستارند و اگر دوام عشق را خواستار نباشند بقای عشق هم زیر سئوال است وپایان عشق هم فرا خواهد رسید وتا می توانیم زندگی را بیهوده خواهیم نمود و این بیهوده بودن برای همه اهمیت ندارد تنها عده ایی که عشق را می شناسند می دانند شکست عشق یعنی  چه و کسی که عاشق نباشد قدر این نوع چیز ها را نمی داند ونخواهد هم دانست اگر بداند که خیلی خوب است وبرای خودمان هم خوب خواهد بود باز هم خواهم نوشت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( چهارشنبه 84/10/7 :: ساعت 4:11 عصر )
»» در راه است

کریسمس در راه است ورسیدن سال میلادی دارد از راه می رسد، با توجه به همه خوبی وبدی ها که داشته است .سال میلادی هم رو به پایان است ، هیچ کسی هم نمی تواند انکارش کند که این سال در حال پایان یافتن نیست .همین طور عمر انسان است ،که رو به پایان می رود ولی خودش باور ندارد در آخرین دقایق هم باز می خواهد که بگوید می توانیم در دنیا فساد کنیم،  اگر دست از فساد خود برداریم کاری نداریم بکنیم، تا این فساد واین تجاوز که انجام میشود تنها به قشر ضعیف هر جامعه ایی میشود. سردمداران که همواره جایگاه خود را دارند وهیچ وقت هم دولت ها آنها را به دار نخواهند آویخت .چرا ؟برای اینکه از جنس خودشان است . اگر یک چنین کاری را کردند، خود بدان دچار خواهند شد ،ولی نمی دانم چرا همواره باید ملت ها تاوان ندانم کاری دولت ها را بپردازند .واین مهم است چون ما می دانیم که ملت ها هیچ وقت با هم دعوا و جنگ نخواهند داشت .این دولت ها هستند که همیشه با هم دعوا دارند .بر سر چپاول سرمایه ملت ها ،واگر دولت ها ملت ها را به حال خودشان رها کنند. هیچ جنگی رخ نخواهد داد وهیچ انسانی کشته نخواهد شد ،چون این دولت ها هستند که همیشه خودشان را از دولت ها دیگر بالاتر می دانند .وباعث دعوا و جنگ می شوند وقتی هم وارد جنگ می شوند چه کسانی زیان بارند ملت ها ،چون نیرو از این هاست. سرمایه هم از این ها است ،و ما نمی دانم این دولت ها از سر این ملت ها چه می خواهند. خصوصا دولت های زور گو هستند دولت هایی که همیشه به فکر ملت خود هستند .وسعی دارند که رفا ملت خود را تامین نمایند ولی خب وقتی حرکت می کنند. دولت های قاصب نمی گذارند. مثل دولت ایران و دولت امریکا  که همواره سعی دارد. ما را زیر سلطه خود داشته باشد. وقتی هم فریاد سر می دهیم ما را تهدید. به جنگ می کند و از این طریق می خواهد که از منابع ما استفاده نماید وما را در زیر سلطه خود داشته باشد

با توجه به تمام این مطالب که نوشتم وبعدا اگر عمری بود خواهم نوشت فرا رسیدن سال میلادی را به همه مسیحیان جهان و خصوصا به مسیحیان کشور اسلامی خودم تبریک می گویم و موفقیت مسیحیان کشورم را در این سال نو مسیحی از خداوند خواستارم موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/10/6 :: ساعت 11:17 صبح )
»» عنوان نداشتیم

عنوان نداشتیم تا که مبادا دل رقیب

یک باره کینه بدل گیرد ورود

ما تا دیار عشق نرفتیم که باکسی

دعوای تازیانه وشمشیر ودل کنیم

یا با کسی میان دو دل فتنه افکنیم

با دوستی قدم به صحنه مستان دل شدیم

با باوری یقین شده با صد امید وعشق

رفتیم تا به سرمنزل دل ها قدم نهیم

این شد که ما رقیب نهادیم خود شدیم

این بود که دل نهاده ودیوانه سر شدیم

تا با کسی مجادله دعوا کم کنیم

عنوان نداشتیم

اما انسان ساده ی ز تبار شکستگان

افتادگان بدشت جنون

آوارگان دشت پر از لاله های شوق

بودیم بوده ایم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/9/29 :: ساعت 12:35 عصر )
»» این بخاطر کسی که واقعا عشق را

امروز می خواهم از عشقی بگویم که خیلی ها در باره اش فکر هم نمی توانند بکنند تا چه رسد به اینکه بگویند واقعیت نداره ویا داره ، عشق بیست ساله .دوستی دارم که مدت بیست سال عاشق دختری بود .که هر باره می رفت خواستگاری، با مخالفت پدر دختر روبرو می شد ، ولی مرد آن قدر در عشق خود پایدار واستوار بود که باور کردنش کمی بعید به نظر میرسید تنها کسانی باور داشتند، که می دانستند بیست سال ا ست که این دو نفر همدیگر می خواهند هنوز هم روی قول وقرار خود استوار هستند، وپایداری نشان می دهند، تا روزی از راه رسید که پدر دختر پذیرفت که مرد به خواستگاری رسمی برود و این کار انجام شد. تنها با این تفاوت که دیر شده بود چون هر دو جوانی را از دست داده بودند ولی خوب موفق شدند واکنون هم مدتی است که زندگی مشترک را شروع کرده اند ،دو پسر هم خدا به آنها داده است این یکی از راه های عاشق شدن است .

ولی در وبلاگی خواندم که برای گرفتن کار تایپ به مغازه ها می رفتم ودر این میان عاشق پسری شدم به نام مرتضی که چه شب ها و روز ها با هم بودیم واین هم نوع دیگری است که من باز هم دارم این عشق تازه را در ذهن خود برای روز های دور دست نگهداری می کنم تا شاید این عشق هم مانند عشق دوست خودم باشد وعمیق وانسانی نه اینکه غیر از این چون این روزا ها عشق جور دیگری شده است و من مانده ام که چرا این گونه شده است وچرا ما در این میان این قدر تنها هستیم ، من نمی گویم مریم ومرتضی همدیگر را دوست نداشته باشند دوست داشته باشند ولی مریم از مرتضی چه شناختی دارد که دوست شده است وابراز عشق نموده است ویا مرتضی فرقی نمی کند که کدام اولی بوده اند در صورتی که می دانیم این آقایان هستند که همیشه پیش قدم هستند وخانم ها تاقچه بالا .

بازم می گویم من در این باره نظر های زیادی داده ام ولی هیچ وقت حقیقت را کتمان نکرده ام ونخواهم نمود چون این یک حقیقت است وما نمی دانیم چه گونه می توانیم با این حقیقت ها بر خورد داشته باشیم ولی سعی می کنیم که حق را هموار ه با خودمان داشته باشیم وتا می توانیم کار های خودمان را تجزیه وتحلیل کنیم تا شاید هیچ وقت گرفتار کارمان نشدیم چون حقیقت را بخواهید من نگران مریم هستم ومی ترسم مریم این بارهم مثل دفعه قبل دچار مشکل شود وتازه باز خودش را مقصر نداند وطرف مقابل را مقصر بداند این برایم کمی مسئله ساز شده است وبرای همین هم می گویم که همیشه مریم ها لازم است وقتی می خواهند عشق تنی داشته باشند ویا تجربه کنند عاقلانه بیندیشند ودرست تصمیم بگیرند وگرنه هیچ وقت موفق نخواهند شد در این میان تنها نگرانی ها ونا ملایمات ها باقی خواهند ماند بازم هم خواهم نوشت

موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/9/26 :: ساعت 9:2 عصر )
»» شاید روزی دیگر

غرو با دل  هوای  کوی  دلبر می  کند

سایه وار بر کوچه دلبر نظر ها می کند

می کند هر دم نظر شاید که دلبر بر شود

در خیال  خود  نظر  بر  کوی  دلبر می کند

دلبر   آهسته  گذار  از  کوچه  دلها   نمود

نرم نرمک  می رود   اما دلبری  ها می کند

خوب می داند که در این کوچه دل بنهاده است

از برای این دل خود با جان خطر ها می کند

شایدم  روزی  دگر  با  هم  نوای  کوی خود

چند لحظه در میان کوچه ماوا می می کند

من   به  دل  گفتم  غریبانه  چرا  تنها    رود

گفت تدبیر این چنین این لحظه انشا می کند

بار ها  با  دل  نشستیم  در  میان  باغ   گل

باغ دل ما را به خود همچون دو دلبر می کند

خوب می دانیم که وصل ما نمی گردد وصال

باز هم در کوی خود ایستاده دعوت می کند

باز   هم  با یک  توکل  بر  خدای  خویشتن

انتظار  کهنه  را  این  باره  اول     می  کند

من که خود عمری نشستم تا بگویم حرف دل

یک  نگاه   ساده   او   جمله   از  بر می کند

حیف  شد  این  باغ  را  تنها  گذارد  این دلم

سایبان  عشقمان   در  باغ   ماوا    می کند

اسداله پورهاشمی 23/9/84مسجدسلیمان

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( چهارشنبه 84/9/23 :: ساعت 9:27 عصر )
»» رویشی تازه

هدفی داریم و برای رسیدن به هدف خود ، تلاشی را پیگیری می کنیم که شاید موفق شویم وشاید هم موفق نشدیم ، ولی چقدر خوب است که موفق شویم ، جون هدف ما انسانی است ودلمان می خواهد در خدمت این مردم باشیم واگر در توانمان بود خدمتی انجام دهیم ،ما در این نوشتار خود از عشق نوشتیم واز عاشقانه های واگوی وار حرف زدیم و گذشتیم ولی برایم خیلی مهم است ، بدانم چه می توانم بکنم برای آنانی که دوست دارند .خود باشند ودیگران هم دورا دور هوایشان را داشته باشند .

هدف این است که ما همیشه نمی توانیم کار های مثبت وخوب انجام دهیم ویکی از راه های راحت بودنمان این است که همواره سعی کنیم قول ندهیم تا بتوانیم کار مان را درست انجام دهیم شاید توانستیم با ندادن قول عملی که دلمان می خواهد انجام دهیم انجام دهیم ولی وقتی قول می دهیم مشکل دو چندان میشود و ما قول داده ایم ولی نمی توانیم عمل نماییم همین نتوانستن برای عمل کردن کلی مشکل به وجود می اورد ، واین مشکلات یکی بعد از دیگری کارمان را دو چندان خواهد نمود همواره سعیم بر این بوده است که قول ندهم ولی گاهی نشده است و همین قول دادن باعث شد  که من در یک شرایط سخت قرار گیریم  .برای هممین هم از همان روز تصمیم گرفتم که دیگر هیچ وقت قول ندهم اگرهم خواستم قولی بدهم . همه جوانب امر را در نظر بگیرم وبعدا قول بدهم تا با مشکل مواجه نشوم ، عشق یه نوع قول دادن است ویک نوع تعهد ایجاد کردن وقتی عشق آمد که خیلی هم سریع می آید مثل دوست داشتن نیست که آهسته باید وپایدار هم باشد.

زندگی خیلی سخت است و نامرد حالا با توجه به این وضع چطور می توان از عشق گفت عشقی که معلوم نیست پایانش چه خواهد شد و به کجا خواهد رسید ما اصلا برایمان مهم نیست که چه می شود تنها اندیشه ایی که داریم این است که خودمان را نجات دهیم با طرف مقابل خودمان هم کاری نداریم که چه اتفاقی برایش رخ خواهد داد ویا چه میشود مهم خودمان هستیم برای همیشه  این است که اندکی مرا رنچ می دهد با کسی دوست میشوم بابا دوست هستیم نه عاشق ولی می گوییم عاشق هستیم وقتی هم که خوب طرف را خام نمودیم ان وقت خیانت می کنیم و نوع خیانت هم مهم نیست مهم این است که خیانت می کنیم چون طرفمان را عاشق خود نموده ایی ما دروغ می گفتیم طرف ما که دروغ نمی گفت برای همین است که من می گویم تنها یک عشق قابل قبول است و آنهم عشق به خدا است والسلام  تا بعد موفق وجاری باشید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/9/22 :: ساعت 7:50 صبح )
»» برگردیم

برگردیم گذری بر ره نا رفته زنیم

باز هم خوب نگریم کوچه تنهایی را

یا از نظر وخاطر خود خوانیمش رفتن از کوی عزیزان

برگردیم سرکی هم بکشیم باغ اقاقی ها را

تا مبادا فراموش کنیم خاطره ها

یا نگوییم با خود از حسرت بودن یک لحظه کنار دل را

و ز نو حرف دل خویش زنیم وقت رفتن

تا مبادا دلمان غصه خورد از رفتن

برگردیم در آخرین لحظه ترک دیار

از سر حسرت ودلتنگی ها نظری هم فکنیم

روی گل خشکیده گوشه حال وبگوییم با خود حیف شد

عمر از کف شده در حسرت یک لحظه کوتاه محبت کردن

و در آن لحظه آخر برگردیم

بوسه بر خاک غریبانه دلها بزنیم

وسپس دور شویم از همه خاطره ها



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/9/17 :: ساعت 10:9 صبح )
»» قول

عشق یک قول به هم دادن است ،وقتی قول می دهیم ، وقتی نمی خواهیم کاری را انجام دهیم لزومی ندارد که قولی داده شود وقتی کاری قرار است انجام شود ، انجام شود وعقب جلو کردن چه چیزی را می رساند آیا با این کار می خواهیم کلاس کاری خودمان را بالا ببریم، یا اینکه هدفمان سر گردانی مردم است چگونه می توانیم این موضوع را توجیه نماییم که مردم قبول نمایند قول ما حق بوده است در عشق هم این گونه است وقتی به هم قول می دهیم ،لازم است پایبندی خود را  اثبات کنیم و تا می توانیم کارمان وحرکتمان درست باشد تا مشکلی نداشته باشیم که نگویند فقط حرف بوده است.

عشق که خود راهی دیگر است وبحثی دیگر چون عشق چیزی را می طلبد که چیز های دیگر نمی طلبند و مشکلات هم از این جا ناشی میشود چون در یک زمانی قول می دهیمکه احساساتمان بر هر چیزی غلبه دارد و ما نمی دانیم چه می کنیم چون می خواهیم با قولی که می دهیم چیزی را بدست آوریم که در حالت عادی ممکن است نتوانیم بدست آوریم پس برای بدست اوردن ممکن است خیلی از کار هامان نادرست باشد چون هدفی دیگر را از این نادرستی داریم چون اگر راست گو باشیم ممکن است آنچه می خواهیم بدست آوریم بدست نیاوریم برای همین است که هر چیزی را می گوییم تا شاید نتیجه ایی بگیریم وقتی موفق نشدیم آنوقت می گوییم نبودیم ونیستیم .

اعتقاد ما بر این است که راست گو وراست پیشه باشیم، اگر بودیم و درست خواستیم عمل کنیم عشق آنچنان خوب خواهد بود که همه عاشق خواهند بودو عشق در این وقت خود را نشان خواهد داد .

امروز وبلاگ های خودم را به شمامعرفی نمایم

1-http://aramhsr.blogfa.com/

2-http://ninameh.blogfa.com/

3-http://daryadelen.blogfa.com

این ها وبلاگ های من هستند که در هر کدام مطلبی می نویسم و بلاگ هم در پرشین بلاگ دارم با نام آرام پرشین بلاگ

موفق وجاری باشید بهم سر بزنید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/9/17 :: ساعت 10:7 صبح )
»» یه چیزی گفته باشیم

خودمون می دونیم که واقعیت نداره ولی دلمون می خواد یه چیزی گفته باشیم همین یه چیزی گفتن باعث میشه که همه عمر را در عذاب باشیم . اونم دروغی است که بدون این که مسئله ایی باشد می گوییم و برای خودمون مشکل ایجاد می کنیم ، نمی دونم چرا انسانها این قدر ساده هستیم ، بدون آینده نگری حرفی را می زنیم وسپس گرفتار حرف خودمون میشیم ، تازه فکر می کنیم چرا ؟ساده است دقت کنید تا به حال شده کسی که آینده نگر بوده باشه ضرر کرده باشه یا سود نکرده باشه ، امکان نداره وقتی آدم آینده نگر باشد به همه چیز می اندیشد و تمام جوانب امر را در نظر می گیرد آنگاه حرکت می کند و تا می تواند هم ساده بر خورد می کند که هر کسی دیدش قبول کند که ساده است ولی مواظب خود وزندگی خود است .

عشق هم همین گونه است وقتی درست است که تمام جوانب امر سنجیده شده باشد وگر نه اول آسان است و مشکلات دارد ولی وقتی همه جوانبش را در نظر گرفتی ورفتی در عشق هم موفق خواهی بود چون در مسیری گام می زنی که ریایی در آن نیست وقتی ریایی نیست موفقیت همراه است و همیشه هم کسانی موفق هستند که پاک باخته تر میشوند در عشق ، ولی حرکتشان به گونه ایی است که حاضرند خودشان نابود شوند ولی به محبوبشان کوچکترین صدمه ایی نخورد وقتی این گونه بودیم معلوم میشود که عشق مان را دوست داریم وقتی کسی را دوست داشتیم خودمان را برایش فدا خواهیم نمود ، این فدا کردن واقعی است چون واقعا می دونیم چی می خوایم وچرا؟ این کار را می کنیم اگر کسی هم ازمون ایراد بگیرد با هزار ویک دلیل ثابت می کنیم که حق با ما است .

چرخه زمان و مکان این را بیان می کند وما هم این را باور داریم که زندگی بدون عشق اصلا معنی ومفهومی ندارد ولی چه نوع عشقی مهم است چون ما خودمون به دلخواه خودمون عشق را تفسیر می کنیم وقتی به دلخواه خودمون عشق را تفسیر کنیم هر چیزی که به دلخواه ما نباشد باب میل ما هم نخواهد بود وما عشق را به شکل و فرم دلخواه خودمون دوست خواهیم داشت در صورتی که این درست است ولی باید دید طرف مقابلمان چی اون چطوری عشق ما را باور دارد وقتی هر دو به یک شکل حرفمون را زدیم اون وقت تکامل پیدا خواهیم نمود وخواهیم رسید به نقطه تفاهم در عشق که وقتی معشوق گفت نیستم نیست وزمانی هم که اعلام کرد هستم هست ما هم این را با تمام وجودمون باور داریم .

اگر نمی توانم عشق را آن گونه که هست ویا باید باشد معنی کنم برای این است که قلم من قاصر است و توان اندیشه من کوته در صورتی که عشق مقامی بالا دارد ودوست داشتن بالاتر از عشق ایستاده است در صورتی که من اعتقادم بر این است که عشق مقامی بالاتر از دوست داشتن دارد چون من دوست داشتن را به هر چیزی می گوییم ولی عشق را نه پس عشق یک جایگاه خاص خود را دارد که من نمی توانم بیان کنم آنگونه که دلم می خواد خب باشد که همین اندک هم قبول افتد

موفق وجاری باشید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/9/14 :: ساعت 8:6 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ورق پاره ها
غدیر
باور
باور
باور
دوباره بر گردیم
رسید فصل بهار
نظری سوی خدا
ایستاده
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 5
>> بازدید دیروز: 9
>> مجموع بازدیدها: 93099
» درباره من

ورق پاره هایم

» آرشیو مطالب
تابستان 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نامه گشوده عشق
تا بینهایت
ساقی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب