سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای منتهای آرزو ! آیا مرا به آتش می سوزانی ؟ پس امیدم چه می شود ؟ پس آن گاه دوستی ام چه می شود ؟ [امام سجّاد علیه السلام]
ورق پاره هایم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» وقتی که

روزی خواهد از راه رسیدن که به خاکم آیید .

آهسته قدم بردارید

با خود گل مریم بیاورید

در دیاری که قدم می گذارید

آگاه باشد که عاشقی خفته است

عاشقی که عمری را در پی عشق به سر بده است

ولی قدرت بیان نداشت

تا مرگ از راه رسید وبردم باخود

حال که شما آمده ایدبرسر تربت من

نرم آهسته قدم بردارید

در دیاری که شما پا می نهید

قلب عاشق خفته است

عاشقی که همه عمر به عشقش نرسید

همه این می دانند که من از عشق جدا نتوانم

اما ،دست تقدیر جدایم کرده و به خاکم داده

هر زمانی که به خاکم آیید

یادی همه از غربت و تنهایی این دل بکنید

تا شاید اندکی آرام شود

گل مریم بگذارید سر تربت من

منتظر می مانیم تا که با هم آیید

منتظر می مانم

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( یکشنبه 84/9/13 :: ساعت 11:23 صبح )
»» رسم شیدایی

رسم شیدایی نه این است که من وتو می دانیم ، ما هیچ نمی دانیم ‍، از شیدایی تنها داستانش را خوانده ایم آنهم ناقص نه درست ، وقتی شیدا شدیم خانه و میخانه یکیست ، باده و پیمانه و جام شراب ورسم وفا داری همگی یکی میشوند و می روند تا دور دست ها تا تنها باشند ورسم شیدایی را از نو آموزش ببینند .

قلم را بر می دارم و می نویسیم که وقتی که می ایی تا بر خاکم نشینی ومویه کنی بهتر که مویه نکنی بلکه خندان باشی وهمرا مقنی  وتار زن بیایی که من عاشق این دو هستم ومی دانم که این دو رسم شیدایی خوب دانند و دانش شیدایی خود را گسترش نمی دهند .تازه بر هر خاکی هم نمی روند .

من خاکم خاک دلست دلم میدان درد با دریایی ازغم دیگران و این دل هرگز برای خود نطپید بلکه برای دیگران طپید برای همین است که از مال دنیا هیچ متاعی بر نداشت و هیچ هم نخواست هرچه بود وهست به دیگران داد تا شاید دیگران بهتر بتوانند زندگی کنند اکنون به گونه ایی شده است که اندک متاع دنیا را برای درمان درد سینه پز سوز خود ندارد اگر داشت چقدر خوب میشد

موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( جمعه 84/9/11 :: ساعت 8:28 عصر )
»» تا بعد

تا به حال شده چیزی از کسی بخواهید و اصرا داشته باشید، که آن چیز را برایتان تهیه کند، او هم گفته باشد انشاءاله ، این انشاءاله مثل عشقی می ماند که نخواهیم به معشوق حقیقت را بگوییم ،وقتی آمد نخواهد حقیقت را بیان کند از این کارا زیاد می کند ولی من معتقدم که چقدر خوب است وقتی خودامن را دوست داریم، دیگران را هم دوست داشته باشیم،تنها به خود اندیشیدن مثل این است که تنها ما هستیم ودیگران هیچ،

ولی چقدر خوب است که همیشه تا بعد را در نظر بگیریم، و وقتی که می خواهیم حرفی بزنیم ،لازم است همه جوانب امر را در نظر بگیریم وان گاه لب به سخن بگشاییم وحرف بزنیم .وقتی هم که حرفی را زدیم لازم است در حد توانمان عمل کنیم .اگر می خواهیم عمل نکنیم از کلمه تا بعد استفاده نماییم چون ا وقت کمتر مشکل پیدا خواهیم نمود بهتر خواهیم توانست کار انجام داد ، بار ها با این گونه قول ها مواچه بوده ام که وقتی از طرف پرسیده ام که مگر نه اینکه قرار بود فلان کار را برایم انجام دهی گفته است قول دادم گفته ام نه گفته خب پس چرا؟ می گویی انجام ندادم من وقتی قولی بدهم حتما انجام حواهم داد .

راستی این رو می دانید که عشق قول دادن نیست ، عشق معقوله ایی دیگر است وبحثی دیگر .واژه ایی نو طرحی که خیلی وقت ها نمی توان ازش جدا شد و یا از کنارش به سادگی رد شد ، ما می خواهیم با عشق خودمان خانه ها درست کنیم وفرزندان بزرگ نماییم وقتی نتوانیم چه خواهیم نمود، هیچ نمی توانیم چون واقعا عشق از این بحث ها به دور است وجدا از همه هستی های موجود وقتی عاشق هستی هیچ برایت ملاک نیست الا او تنها اندیشه ایی که داری اوست وبس.ولی آیا میشود عشق را به بعد موکول نمود بله میشه مشروط براینکه راست گو باشید وهیچ نخواهید دروغ بگویید آن وقت می توانیدعشقتان را هم به بعد موکول کنید یعنی اینکه عاشق نشوید واگر هم شدید معشوقتان را راضی کنید تا بعد در باره رسیدن به هم تصمیم بگیرد اگر این گونه میشود چقدر خوب خواهد شد .

این ها همه حرف است و ما برای فرار از مسئولیت ها وعده تا بعد را می دهیم وگاهی هم برای اینکه توان اجرا نداریم این کار را انجام می دهیم تا بعدا شاید فرجی شد وما توانستیم از این بن بست ها بیرون رفتیم  موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( جمعه 84/9/11 :: ساعت 8:17 عصر )
»» چندتا نکته

۱-انسانیت چیزی نیست که تقسیم کنند

۲-فهم وادراک هدیه ایی نیست که از دست کسی گرفته شود.

۳-شعور فرهنگی نیست. که در آموزشگاهای خصوصی تدرس نمایند .

۴-سواد دانشی نیست که فقط در دانشگاه ها تدریس گردد .

۵-روابط اجتماعی فرهنگی نیست که در کویر اجرا شود .

۶-مورد سئوال واقع نشدن تدبیر می خواهد تا بتوانی درست عمل نمایی .

۷-تدبیر مدیریتی است که در اجتماع اموزش داده میشود .

۸-انجام کار بد خطاست  توجیه بر خطا خود خطاست .

۹-هنرمند آن کسانی هستند که می توانند اجتماع متفرق را جمع کنند .

۱۱-بی هنر کسانی هستند که اجتماع را متفرق می کنند .

۱۲-دوست به کسی اطلاق میشود که در بد ترین شرایط دوستت باشد

۱۳-حق همواره حق است انکارش دورش نمی کند .

۱۴-پدر پدر است ومادر مادر هیچ وقت جایشان عوض نخواهد شد .

۱۵-در بدترین شرایط زندگی خودتان را محتاج و نیازمند نشان ندهید .بی نیازی بزرگترین ارزش است .

۱۶-هیچ وقت از بندگان خدا چیزی را رایگان نخواهید .

۱۷-گشاده دست باشید چون گشاده دستی خصلت انبیاست

۱۸-هیچ گاه از خدا برای کسی بد نخواهید .همواره انسان ها را دوست داشته باشید .

۱۹-شرمی بر فقر مادی نداشته باشید شرم بر فقر فرهنگی داشته باشید .

۲۰اگر روزی عاشق شدید بر عشقتان دروغ نگویید .

۲۱-هرگز قولی را که نمی توانید عملی کنید و یا عملی کردنش سخت است ندهید .

۲۲-وقتی قولی می دهید و یا با کسی وعده ایی می گذارید به قول وو عده خود عمل نمایید .

۲۳-هرگز بد اخلاق نباشید.تا می توانید مهربان باشید. که مهربان بودن بزرگترین نعمت حق است و خداوند مهربانان را دوست خواهد داشت

۲۴-در زندگی خود صبور باشید خداوند صابران را دوست می دارد .

۲۵-هرگز دروغ نگویید وقتی دروغ نگویید کمتر اشتباه می کنید .

موفق و جاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/9/8 :: ساعت 8:22 صبح )
»» ماندگاری

خیلی دلمون می خواد که مونده گار باشیم، ولی ظاهر قضیه چیز دیگه ایی رو نشان می ده. مثل اینکه ما باید بریم چه بخوایم وچه نخوایم، این رسم روز گاره ،این حرفی بود که چند روز پیش یکی از رفقا بهم زد ، اول منظورشو نفهمیدم ولی بعدا فهمیدم که چرا؟ این حرفو زده برای این بوده که طرف از دست خودش خیلی خسته شده بوده ودلش می خواست که دیگه در بین مردم ودوستاش نباشه . اخه این دوست ما یه آدم خوب وبا ایمانی که حدی براش نمی تونی قائل بشی،همه را دوست داره مرتب سر کشی می کنه وقتی هم که نیاد وغیبت داشته باشه تا رسید تلفن می زنه ومی گه هستم بچه ها همه را دورخودش جمع می کنه ،

آونقدر با محبته که حد نداره ، دست ودل باز ، مهمان نواز ، همیشه خدایی می گه و خدایی حرکت می کنه،هیچ وقت نگفته ندارم هیچ وقت نگفته نمی کنم ، همیشه برای انجام کار برای دیگرون آماده است ،همه دوستا ورفقا دوستش دارند و یه مدتی پیش که یه کم حالش خوب نبودآنقدر رفتن پیشش واومدن که تو روزنامه نوشته بابا من دوست ندارم خودتون را به زحمت بندازید ، بیاند دیدن من منم یه تکه کوچک نوشتم ولی خوب مثل اینکه به طرف گفته شده بود فوری امد وگفت از روی سایت بردار منم برداشتم چون اخلاقشو همه می دونیم .

وقتی ازش در باره این همه محبتش میپرسی می گوید من به همه انسان ها عشق می ورزم ودوستشون دارم برای همین هست که همیشه دوست دارم در کمک کردن به دیگران اولین نفر باشم این عشق من است من به عشقم نمی تونم دروغ بگم بابا این رو نگاه کن عشق خود را در این می بیند که خود را وقف دیگران کند ولی خوب این هم یه نوع عشق است و همه مردم که این طوری نیستند حالا شاهد باشید که هر عشقی اگر خوب وخدایی باشد عشقی است به سمت تعالی وترقیو موفق شدن امیدوارم که شما هم موفق باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/9/3 :: ساعت 12:26 عصر )
»» شاید

روزگاری خواهد رسید

که این تن خاکیم در فبر سرد تاریخ

در تنهاترین نقطه زمین

در انتظار رویش یک شاخه گل شقایق آرمیده است

وقتی که چون نسیم.... از خاک من گذر کنی

بر یاد داشته باش..... روزی من چو تو

بر روی خاک این زمین پای می زدم

امروز نیستم .... امروز اگر دلت خواست با من شوی

آهسته بیا (تا مبادا دل خاکیم ترک بردارد)

وگلی از دسته اقاقیا.... روی خاکم بگذار

نرم آهسته مشتی از خاکم را ..   در هوا پخشش کن

یا به یاد دل دیوانه من ....قطره اشکی بفشان

روی قبر که زمین هم به فراموشی مطلق داده

تو همین قدر بدان

روزگاری منم انسان بودم

حال این گونه فتادم در دیار برهوت

تو ز من عبرت گیر

شاید تو نیایی این جا

شاید

اسدالهپورهاشمی ۱/۹/۸۴ مسجدسلیمان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/9/1 :: ساعت 12:2 عصر )
»» چند روزی

یه چند روزی است که از خودمان فاصله گرفته ایم ، این فاصله به خاطر مشغله کاری نیست ، به خاطر ندانم کاری خودمان است ، که برای خودمان کار درست می کنیم .من خود را وارد بحثی کرده ام که خدا ، پیامبران ، قران ،عارفان ، علمان، و همه انهایی که اندک درکی دارند می دانند من چه می خواهم بگویم ویا انها چه گفته اند وقتی اسان ادند چه می خواهد ونتواند انجام دهد مشکلاتش دو چندان است تا زمانی که نداند .یه وقتی ما اصلا با عشق وعاشقی کاری نداریم وقتی هم در باره اش سخنی به میان آید فکر می کنیم که عشق یک نوع جدید از دلار است و یا بهترین ماشین روی زمین است خوب در این صورت مشکلی نخواهیم داشت .

ولی وقتی می دانم وقتی عاشق شدیم چه می خواهیم و چه لازم داریم ان وقت همه انچه که فکر می کردیم آسان است اکنون سخت شده است .وقتی عشق خود را اعلام می کنیم یک بهم ریختگی بزرگی را بدنبال دارد .بیا وببین چه میشود چه اوضاعی برای خودت درست نموده ایی .خصوصا که پیر هم باشی. که دیگر تماشایی است .هر کسی در راسته کار خودش بهت طعنه خواهند زد .که چه وچه وتا تو بخواهی ثابت کنی که بابا من عاشقم جرمی ندارم .از شهر ودیارت بیرونت کردن .

خب در این صورت جایگاه عشق جه میشود ،آیا عاشق شدن در سن پیری جرم است ، آیا عاشق شدن در سن جوانی نادانی است ،آیا عشق چه معنی را می تواند داشته باشد ، چرا؟ دیدگا ها نسبت به عشق این گونه است ، از طرف دیگر هم وقتی به کسی گفتی دوستت دارم ویا عاشقت هستم خیلی سریع می خواهد ازت سوء استفاده کند که همه منظور مرا می دانند .

عشق به گونه های مختلف نمایان می شود که تنها ممکن است کمی از این عشق ها آلوده باشند انهم به خاطر وعده هایی که داده میشود ممکن است آلوده شوندبیشتر عشق ها پاک هستند وجرمی هم در این بین نیست ما می توانیم عاشق باشیم ، انتظار هم داشته باشیم ولی به وقتش همان طوری که عاشق خدا هستیم به وقتش هم از خدای خودمان خیلی چیز ها را می خواهیم . با هم بودن عاشق هم بودن زندگی را شیرین تر می کند . چیزی داری که به آن علاقه از خودت نشان دهی به خاطرش تلاش کنی بروی به جایی که آسایش او را فراهم نمایی تا جایی که عشقت راحت باشد اگر خودت در عذاب باشی دوست داری آنی را که دوست داری در آسایش باشد این عشق است ما وقتی پاک بودیم خواسته امان کم بود عشقی خواهیم داشت که سراسروجودش برای ما باشد ولی حیف و صد حیف که نمی توان دیدش .این روزا عشق هم خرید وفروش میشود می گویید نه امتحان کنید ولی پاک باشد وقتی نشد خیلی راحت کنار بروید.من تست زدم موفق نشدم ولی شما جوان ها تست بزنید شاید موفق شدید برای من هم بنویسید که عشق را یافتیم بدون اینکه چیزی ازمان خواسته شده باشد. مطمئن باشید چزء دسته اندکان هستید .نه همگان این را من با تمام وجودم می گویم .عشقی که عمری را به خاطرش طی کردم .امروز ساز دیگری می زند. این یعنی که عمری بیهوده دویدن .با من باشید تا بیشتر از عشق بگویم .

موفق و جاری باشید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/8/30 :: ساعت 9:21 صبح )
»» بخت

چون موضوع شعرم با داستان هایی که در باره عشق می نویسم هماهنگی دارد امروز شعری را براتون انتخاب کردم امیدوارم که خوشتان بیایشب و سیاهی   دل با طنین زوزه باد                    خبر   دهند ز  سیاهی  بخت و اقبالم

ز بخت  بد من دیوانه  تا  کجا    بدوم                     به عشق اینکه سفیدش نماید اعمالم

تمام    عمر  دویدم   پی  اشارت  دل                     ندیدمی    بشارت    دو  دیده    گریانم

به  عصر روز  تباهی به  کوچه مستی                   قدم  نهاده   رها گردد  این  تن   و جانم

فرشتگان   سفیدی  ره  مرا     بستند                  مباد  پا به  نهم  در  رهی  که  می دانم

تحیر  من  دیوانه  صد   دو چندان  شد                  چو بی  خبر  شده ام  از  ضمیر    حیرانم

سیاهی دل من ریشه در وجودم داشت                ره   سفیدی   اعمال   من   شده    جانم

خبر دهید  به مستان  نیمه  شب یاران                که  قائم  به       قیامی       گرفته   دامانم

به شاه بیت غزل  می رسی   خراباتی                سبو  وجام   بنه   بین   که   دست  بدامانم

مرا  چو  شیخ  خراباتی ام    نمی  راند                 بدان  سبب   که   عمری    دو دیده   گریانم

اسداله پورهاشمی ۲۹/۸/۸۴ مسجدسلیمان د این هم شعر



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( یکشنبه 84/8/29 :: ساعت 10:15 صبح )
»» عشق را چه بخوانیم

وقتی در یک برهه از زمان در یک نقطه ایی از زندگی متوقف شدیم،این توقف باعث خمودگی میشود ، خمودگی باعث میشود که نسبت به همه چیز با دیدی شک گونه نگاه کنیم ، این روز ها به چیزی که بیشتر به صورت شک گونه نگاه میشود عشق است، عشق آلت دست خیلی ها شده است .برای رسیدن به مقاصد خود، که می توان گفت بدترین شیوه است ، در این میان خانم ها با عشق احساسی تر بر خورد می کنند. وبیشتر هم مورد سوء استفاده قرار می گیرند ، گاها هم بر عکس آقایان ، مورد تهاجم خانم ها واقع میشوند وتا می توانند از آقایانی که عاشقشان هستند سوء استفاده می کنند در صورتی که عشق این را بر نمی تابد.

ما در این نوشتار گونه خود یک چیزی را به عنوان هدف دنبال می کنیم. اون هم عشق است .می خواهیم بدانیم این عشق چقدر روی زندگی انسان ها تاثیر دارد و چه قدرتی در عشق هست .چرا عاشقان صبور تر هستند ،دیدگاهشان نسبت به زندگی ساده تر است ، چرا سختی را بهتر تحمل می کنند ،برای چه این قدر پافشاری روی علاقه خود دارند. وقتی می گوییم این کار درست نیست چرا؟ گریان میشوند .واز گوینده کلام دلخوذ میشوند .چرا؟ حقیقت چیست ؟ ما چرا از قدرت وکشش عشق بی خبریم . آیا واقعا عشق معجزه گر است یا خیر یه نوع خالی بندی است .

البته با خالی بندی عشق موافق نیستم چون اگر در زندگی عشق وعلاقه ایی نباشد مطمئن باشید که دو نفر نمی توانند با هم باشند یه چیز های هست که آن چیز ها وجه اشتراک بین دو نفر است و همین وجه اشتراک باعث تداوم راه است .پس نتیجه این میشود که عشق لازمه زندگی است مهم در این میان این است که نخواهیم از عشق سوء استفاده کنیم. وقتی عاشق میشوم. عشقمان را مانند .خدایمان دوست داشته باشیم. چون وقتی عشق خدایی بود همه چیز حل است موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/8/28 :: ساعت 10:48 صبح )
»» تا فردا

هیچ وقت چیز ی نگفتم / تا مبادا بگویی خود خواه ست

هیچگاه حرفی نداشتم/ ز غم دربدری

تا نگویی پر از گلایه بود /همیشه منتظر آمدنت بودم /

تا بیایی .آهسته چون نسیم بهاری/من ترا نگاه کنم/

هیچ زمانی دلم راضی نشد/به تو حرفی بزنم از غم خود

ترسم از دوری بود/دوری تو از این دل تنهایم /

گاه گاهی به سر کوچه دل می آیم /

ماه فروردین بود /موسم غنچه گلهای بهار /

یکی آهسته صدایم می کرد/و به من می گفت /

از کوچه دل بیرون شو/برو از شهر ودیارت بیرون /

برو جایی که کسی پیدا نیست/دل خود را بسارش به باران بهار

تا بشوید رخ دل /گفتمش بی تو هرگز نروم /

بی تو تنها ترین تنهایم /نرم آهسته خزیدی پیشم/

با نگاهت گفتی /در کنارت هستم /با تو هنگام بهار

زیر باران بهاری /وسط دریاها /لب فرو بسته خموش /

که مبادا رهایم کنی/ در انتهایی ترین نقطه /منتظر ماندم/

تا بیایی وبگویی برویم /آمدی دیر ولی /تن من تاب نداشت/

تا به همراهی تو /برود تا دریا /برود تا فردا/

اسداله پورهاشمی ۲۶/۸/۸۴ مسجدسلیمان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( پنج شنبه 84/8/26 :: ساعت 9:9 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ورق پاره ها
غدیر
باور
باور
باور
دوباره بر گردیم
رسید فصل بهار
نظری سوی خدا
ایستاده
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 41
>> بازدید دیروز: 10
>> مجموع بازدیدها: 93237
» درباره من

ورق پاره هایم

» آرشیو مطالب
تابستان 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نامه گشوده عشق
تا بینهایت
ساقی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب