سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون زیاد بن ابیه را به جاى عبد اللّه پسر عباس به فارس و شهرهاى تابع آن حکومت داد ، در گفتارى دراز که او را از گرفتن خراج پیش از رسیدن وقت آن نهى فرمود گفت : ] کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم رعیت را به آوارگى وادارد و بیدادگرى شمشیر را در میان آرد . [نهج البلاغه]
ورق پاره هایم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خود عشق

عشق یعنی فروتنی، افتادگی در برابر حق، وارستگی در میان جمع، دانش دوست داشتن ،فرهنگ زندگی عاشقانه ، شما وقتی با یک نفر که عاشق است بر خورد می کنی با انسانی  روبرو هستی که خودت هم باورت نمیشود ، آنقدر افتاده است که نمی توانی در تصور خود داشته باشی ، عشق همین طور گرته ایی نیست ، که هر وقت دلمون خواست بشویم وهر وقت هم دلمون نخواست رهایش کنیم ، وقتی عاشق می شویم چیز های تازه می آموزیم ، می آموزیم که در وهله اول انسان باشیم وقتی انسان شدیم آن وقت عاشق که شدیم قدر لحظه های عشق خود را هم می دانیم ،

وقتی کسی را دوست داریم تمام جوانب امر را در نظر می گیریم و به طرفش می رویم مانند زمانی که می خواهیم با خدای خودمون خلوت کنیم ابتدا خود را طاهر وبا وضو وارد میدان عشق خدایی میشویم برای کسی هم که عاشقش هستیم همین گونه است، یعنی به خودمان اجازه نمی دهیم کوچکترین حرکت زشت داشته باشیم . وقتی عاشق میشویم بر دانش وفرهنگ اجتماعی امان اضافه میشود نه اینکه کم شود در مقابل معشوق تسلیم هستیم هیچ از مدار حق بیرون نمی رویم تا وقتی که زمانش برسد و اجازه داده شود که وارد حریم عشق شویم . وقتی وارد حریم عشق شدیم تازه متوجه دنیای زیبای عشق خواهیم شد .

گناه است اگر عشق را بخواهیم به علت کم دانشی خودمان تحریفش کنیم ما وقتی نمی توانیم درک مطلب کنیم تقصیر عشق چیست ، عشق یعنی ندیده پرستیدن ، ندیده عشق ورزیدن ،دوست داشتن به اندازه ایی که نتوان بیانش کردراه را رفتن بدون این که کسی مانعی برایمان ایجاد کند در دنیای عشق همه آزادند وکسی با کسی کاری ندارد هر کس در بهشت خود است و از نعمت خدا دادی خود سود می برد ،خدا عشق را خلق کرده است . دردل انسان ها نهاده است اگر بی مورد بود ، بی حکمت بود که خلقش نمی کرد ، عشق را آفرید که پاک باخته شویم . عاشقانه نیایش کنیم وقتی انسان می تواند خدا را عاشقانه نیایش کند چگونه نمی تواند معشوق را نیایش یا پرستش کند ، عاشق انقدر پاک است که نمی توانیم به این عشق های امروزی که همه از جدایی بی وفایی دم می زنند یا خدای نا کرده از آلودگی حرف به میان می آورند دوری کند همه عاشقان حریم امن را دوست دارند هیچ عاشقی دل شکسته نمی شود پس عشق یک دانش است یک فرهنگ است .یک دوست داشتن خالصانه است بدون قید وبند .باز هم خواهم نوشت موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( چهارشنبه 84/8/25 :: ساعت 1:9 عصر )
»» تو بگو من..............

وقتی خودم را در میان جمع تنها احساس می کنم با خود می گویم به کجا می روی ای مردی که خودت هم نمی دانی چه می خواهی .این را می دانم که به تنهایی کاری نمی توانم بکنم این کار کاری بزرگ است .نیاز به فرهنگ سازی دارد تا ما بتوانیم روابط دو انسان را معقول تصور کنیم .وقتی دو انسان را با هم می بینیم هزاران فکر بد در ذهنمان تداعی پیدا می کند که هیچ کدام هم ممکن است درست نباشد . ولی هست .

از اول برگردیم مروری داشته باشیم بر روابط ها .

وقتی دو نفر با هم طرح دوستی می ریزند برای چه این کار را می کنند اگر برای زندگی است پس چرا هنوز  از راه نرسیده اولی از دومی خواسته های نا معقول دارد وقتی هم دومی می گوید نه اولی میرود وقتی اعتراض می کند می گوید اگر مرا می خواهی باید با من فلان کار را انجام دهی اگر انجام ندهی من با تو نمی توانم باشم می خواهم قبل از مثلا ............بدانم چقدر تو توان داری نیروت چقدر است خب زندگی که براین گونه مووارد بنا نهاده میشود چقدر دوام دارد و یا چه اطمئنانی هست که اولی وقتی مدتی گذشت نگوید خودت خواستی حالا من نیستم پس در این زمان تجربه نشان داده است که عشق می تواند باشد ولی دقت در عمل بیشتر موثر است مواظب از حریم امنی که می خواهیم در آینده انسانی را در این حریم تربیت کنیم و تحویل جامعه بدهیم  باشیم .اگر بخواهیم خوب باشیم خدا را هموراه شاهد داشته باشیم دوام روح انسان به خوب بودن است .

دوم برویم بر روی خواسته ها .خواسته هایی که در این مسیر عشق وعاشقی امروزه به میان کشیده می شود وقتی خوب دقت کنید مشاهده خواهید نمود که هیچ چیزی بیرون از جامعه مادی نیست اگر دختر پدرش پول دار باشد دوستانش دنبال مال واموال دختر هستن پسر هم همین طور است وقتی پول داشته باشد دنیال پولش هستند که البته پسران بیشتر از دختران در این مورد  .مورد تهاجم واقع میشوند وزودترهم آلوده میششوند که البته آلودهگی دختران خیلی کمتر است تا پسران .خب این جا هم عشق معنی پیدا نمی کند و نمی توان به خواسته هایی که در پشت پرده دود ومواد نهان است را مورد اعتماد دانست وتوجه داشت که اگر در این راه گام نهادیم رفته خدایی هستیم باید فاتحه ما خوانده شودکه خیلی ها را شاهد هستیم فاتحه اشان از طریق این گونه دوستی ها وعشق ها از بین رفته است حتی جانشان .

سوم اگر عشق نباشد دنیای خوب نباشد پس خووبان چه کنند پس دنیای خوب هم هست وقتی خوب هست می توان با خوب بودن به همه خواسته ها رسید می توان خوب بود هیچ انتظار بدی نداشت در مقابل دوستان خوبی داشت با دید خوب روابط داشت بدون آلودگی ها مگر روابط بدون آلودگی ها بدرد نمی خورد حتما باید آلوده بود .حریم ها آلوده. نه این گونه نیست و نباید هم باشد چون ما می توانیم بدون آلودگی ها هم روابط خوبی داشته باشیم تا می توانیم باید سعی کنیم که خوب باشیم وقتی خوب بودیم به کسی هم اجازه ندادیم به حریم امنمان پا بگذارد ان وقت می توانیم خوب باشیم .موفق وجاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/8/24 :: ساعت 9:35 صبح )
»» باید رفت

وقتی در یک راهی قدم می گذاریم ، از راه اطمئنان داریم باید رفت ،رفت تا جایی که خودت باشی ، خدایت باشد ، هر چند در این دنیای ماشینی ، دنیای دلار ویورو، گاهی رفتن خطاست ولی باید رفت ، باید ثابت نمود که هنوز عشق نمرده است ، هنوز هستند کسانی که در راه عشق ومحبوب خود حاضرند جان فشانی کنند ، این معشوق کی باشد و چی مهم نیست ، مهم بودن محبوب است و جان نثارش کردن .

قدر لحظه ها را دانستن خود بیان گر حق است وقتی با یک دقت کافی به زندگی نگاه کردیم تفاوت نمی کند در چه سنی هستیم ، سن مهم نیست عقل این جا حکم می کند ولی حکمران نیست ،وقتی عاقلانه به زندگی نگاه کردیم چه عشقی بالاتر از عشق به خدا پیدا میشود ،خدا را که داشته باشیم همه چیز خواهیم داشت ف وقتی دیگران ومشکلات دیگران را مشکلات خودمان دانستیم همواره در راه حق قدم خواهیم زد،در راهی خواهیم رفت که رفت وبرگشتش تفاوتی نداشته باشد بلکه برای رفتن بیشتر اصرار داشته باشیم تا برگشتن ، عشق این روزا خیلی الکی شده خصوصا در این وبلاگ ها دقت کنیم خواهیم دید که اکثرا عاشقند ولی عشق را باخته اند ، در صورتی که اصلا از عشق چیزی نمی دانند .

اگر کسی از عشق چیزی بداند وبداند عشق یعنی چه که شکست نمی خورد ما هم هر چه می توانیم راهنمایی می کنیم ولی خیلی کم هستند که باور کنند راه ما درست است ، آخر خیلی ها عاشق میشوند که از لذت تن بر خوردار شوند این عشق نیست ،خیلی ها می خواهند هرچه گفتند همان باشد این هم عشق نیست ،عشق یک کلاس دیگری دارد ، آیا شما وقتی عاشق خدا هستید هرچه دلتان خواست به خدا می گویید اصلا این طور نیست ،عشق یک نوع محبت درونی است که خدا در دل انسان ها می گذارد که همدیگر را دوست داشته باشند ، به خاطر همین دوست داشتن ها دلشون برای هم بتپد به یاد هم باشند ووقتی یکی می رود آن دیگری هم رفته باشد.رفتن ها خیلی از مسائل را مطرح می کنند .

ببینید وقتی شما دل در گرو کسی دارد آن فرد براتون به قدری عزیز است که نمی خواهید حتی خاری بدستش برود این عشق است نماز یه نوع عشق است محبت یه نوع عشق است ، صداقت در زندگی یه نوع عشق است ، احترام دیگران را داشتن یه نوع عشق است ، این ها را نمی توانیم منکر شویم وقتی خیلی از چیز ها را نمی توانیم منکر شویم عشق است ، عاشقی وعشق ورزیدن زیاد سخت نیست به شرطی که خدایی باشد همین .

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/8/23 :: ساعت 10:3 صبح )
»» اندکی صبر

اندکی صبر دمی آرامش

یک طلوع خورشیذ با نگاهی تازه

ارمغان مستان سحر یک طلوع روشن

یک غروب یک نگاه خواهان

یک سره از وسط باده فروشان سحر

تا در میکده عشق

خط سرخی به امید دیدن

رخ زیبای تو ترسیم کند

تو تماشا گه رازی خط تصویر رخت تا سحر ها پیدا

انتهای سحر عشق رخت

زیبایی داده بر محفل مستان سحر

تو خودت می دانی عشق خود شیدایی ست

لیک باور نکنی عشق وشیدایی را

اندکی صبر سحری در پیش است

رخ نما تا سحر عشق شود همراهت

تا دو باره بخوانی شعر با هم بودن

و من این می دانم

سحری که دل من شیدا شد

در کنارم بودی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( یکشنبه 84/8/22 :: ساعت 9:33 صبح )
»» عشق آلوده

عشق یک مو هبتی الهی است که هر کس بتواند بدست آوردش کار مهمی انجام داده است ‍‍،ولی وقتی عشق آلوده چی وقتی عشقی را به ریا آلوده کردیم ، یا آلوده بودن عشق خود را منکر شدن خیلی بد است چون خیلی ها هستند که عاشق هستند ولی نمی خواهند کسی از این موضوع با خبر شود،با خبر شدن از عشقی که پاک است چه اشکالی ایجاد می کند ، گاهی هم عشق هایی هستند که همین عشق ها باعث میشوندکه طرف وقتی فهمید که کسی یا کسانی عاشقش هستند ‍، آلوده  شود چرا ؟ معلوم است برای این است که می گویند، چون ما را دوست دارند، هر کاری کردیم چیزی بهمان گفته نمی شود ، همین چیزی نگفتن ،میشود سوء استفاده از عشق، برای همین هم است که اعتقادما به عشق گونه ایی دیگر دارد .

عشق این روزا مثل بازی کودکانه شده است که وقتی یکی از طرفین از بازی خسته شد دعوا کند وبازی را به هم بزند ، باز فردای روز بازی را شروع کند ، تا جایی که همه بدانند طرف بازی به هم زن است ، در عشق ورزی هم همین گونه است ما حق نداریم وقتی با کسی طرح عشق یا دوستی را ریختیم بعدا بازی در آوریم تنها به این خاطر که طرف ما را دوست دارد یا عشقمان است .این حق ما نیست قدرت عشق سوای این حرف ها است کسی که عاشق میشود ابتدا اگر نمی داند ولی بعدا می داند که چکار دارد می کند ، وقتی دلت برای کسی به غیر از خودت تپید خواهی فهمید که عشق است ، اینجا نباید دغل بازی در آورد .

خیلی ها هستند که اصلا معنی عشق را نمی دانند تنها هدفی که دارند این است که می خواهند عشقی داشته باشند که با تمام خواسته های آنها یکی باشد هر چه گفتند بگوید باشد واگر خودش چیزی خواست بگویند نه این است که این گونه عشق ها هم دوامی نخواهند داشت اعتقاد بر این است که عشق ودوستی نباید یک طرفه باشد اگر یه طرفه بود بازنده طرفی است که خودش را دوست دارد ودیگران را نمی خواهد چون اگر ما کسی را دوست داشته باشیم هرچه او بگوید انجام دهیم از طرفمان هم همین انتظار را داریم که هر چه گفتیم بگوید باشد .

بیشتر عشق های آلوده باعث ویرانی زندگی ها میشود یکی از عشق های آلوده عشقی است که گناه معشوق را پنهان نگه می دارد و نمی خواهد باور کند که معشوق آلوده شده از طریق محبت عاشقانه او ، این محبت شکل های مختلف دارد که یکی از این شکل های محبت مادر به فرزند است که گاها باعث خیلی از آلودگی های فرزند می شود در این مجموعه ایی که می نویسم تمام تلاشم این است که راه درست عشق را معرفی کنم نمی خواهم روزی ، روزگاری شاهد عشقی باشم که پایانش آلوده گی باشد دوست دارم تمام کسانی که مطلب مرا می خوانند درسی بگیرند و از نو عشق خود را باز سازی کنند .

عشق در ابتدا خیلی آسان است مثالی بزنم شما به یک نفر در یک مسیر چندین بار سلام می کنید همین سلام ها باعث دوستی میشود که گاها همین دوستی های ساده تبدیل به عشق های بزرگ می گردد پس با یک ابراز محبت عشق ایجاد میشود ولی بعد چی ، بعد که هزاران مشکل به دنبال دارد چی چرا نمی خواهیم قبول کنیم که عاشق نشویم ، اگر هم عاشق میشویم دانسته عاشق شویم که مشکلی برایمان ایجاد نشود من نمی دانم چگونه می توان این موضوع را بررسی نمود ،همین قدر می دانم که اکثر جوانا در این وبلاگ های خود از عشق وشکست در عشق می گویند ولی چه فایده .

در انتها این را بگویم که عشق به خدا هیچ وقت شکست ندارد چرا ؟ چون ما خدا را بی شیله وپیله دوستش داریم بدون مشکل به درگاهش می رویم و هرچه هم بخواهیم می گوییم ومی خواهیم ، چرا همیشگی است برای اینکه ما خدایمان را عاشقانه دوستش داریم وقتی عاشقانه دوستش داریم وعاشقانه می پرستیمش دیگر نیازی به چیز های سخت در این راه نیست خدا بهترین گزینه برای عشق های خوب است هر کسی مبنای عشق خود را خدا قرار دهد همین گونه خواهد بود  موفق وجاری باشید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/8/21 :: ساعت 11:43 صبح )
»» نیاز

همه این را می دانند که عشق یک نیاز است ،این نیاز جنبه های مختلفی دارد که هر کسی به این جنبه ها با دید خود نگاه می کند ،یکی تنی ،یکی خدایی ، یکی واقعا برای اینکه عاشقانه زندگی کند ،دیدگاه ها مختلف در زمان های مختلف باز هم با هم تفاوت پیدا می کند مثال:

عشق یک انسان 15ساله با عشق یک انسان 30ساله تفاوت دارد، آنی که سن کمتری دارد صادقانه تر به موضوع نگاه می کند یا بر عکس تنها هدفش هوسی است گذرا ولی یک سی ساله نگاهی دیگر دارد او به عشق با نگاه زندگی می نگرد ، دوست دارد وقتی عاشق میشود با معشوق خود زندگی مشترکش را هم شروع نماید .

اما عشق یک نفری که سنی ازش گذشته ودیگر عشق های تنی بدردش نمی خورد با این دو عشق متفاوت است بر حسب نیاز عمل می کند شاید این گفته درست باشد که عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی کشد ولی خیلی از پیران عاشق خدا می شوند عاشق می شوند تا راه نجات را پیدا کنند وقتی رخ زیبا میخواهند این نیست که دختری زیبا باشد رخ زیبا یا چهره گشا نگارا ، این ها مال آنانی است که در عشق ذوب شده اند و دارند تلاش می کنند تا شاید قبل از وصال چهره زیبا را تماشا کنند ، یا در تماشگه راز باشند ،خود شاهد عشق ورزی عاشقان .

خیلی وقت ها با خودم می گویم آنهایی که عاشق میشوند دنبال چه هستند چه چیزی را از عشق می خواهند که این قدر خودشان را به آب وآتش می زنند تا شاید برسند جایی که دلخواهشان است ولی وقتی می رسند به هدفی که داشته اند یک باره صد و هشتاد درجه عوض میشوند، چرا ؟ برای اینکه عاشق نبودن ، اگر کسی عاشق باشد ممکن نیست وقتی به معشوق رسید یک باره تغییر روش دهد .

این است که گاها ایمان به عشق اندکی متزلزل میشود ، باور کم رنگ می گردد ، با خودم می گویم دنبال چه هستم چه چیزی را می خواهم برای این جوان ها بگویم باز هم دلم راضی نمی شود راهی را که انتخاب کرده ام رها نمایم ، می روم تا جایی که ممکن باشد ، که اگر به خواسته ام ، که یک عشق بی ریا ، ناب ، پاک مانند چشمه ساران زاگرس است، رسیدم که موفق شده ام اگر هم نرسیدم که چیزی را از دست نداده ام ، من عشق را عبادت به درگاه حق می دانم ، می گویم باید لیاقت داشته باشیم تا عاشق شویم، وقتی لایق بودیم ، عشق هم با ما همراه میشود ، زندگی که همراه با عشق بود خیلی بهتر خواهد بود ، دو نفر که عاشق هم می شوند برای اینکه همدیگر را دشته باشند همواره سعی می کنند که دور از هم نباشند ، به گفته های هم احترام بگذارند ، مثل عبادت ما به درگاه حق هر چه هم بد باشد بازم خدا ایرادی نمی گیرد وچیزی نمی گوید چرا همان طوری که ما خدا را دوست داریم ، عاشقشیم عبادتش را به جا می آوریم سجده میکنیم ، خداوند هم بندگان خود را دوست دارد عاشقشان هست ، اگر این گونه نبود که رزقشان را نمی داد .به سمت خودش نمی خواندشان ، ما هم میباید این گونه باشیم تا بتوانیم عشق ورزی کنیم ، عشق ورزی یک نوع مهربونی است .

باز هم شاید آمدم و چیزی نوشتم تا ببینم تقدیر چه رقم خواهد زد موفق و جاری باشید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( سه شنبه 84/8/17 :: ساعت 10:2 صبح )
»» حیرانم

امروز تصمیم داشتم از موضوع دیگری حرف به میان بکشم که تلفن دفترم زنگ خورد و خانمی از آن سوی خط مرا به آرامش عظیم عشق کشید .گفت در باره عشق می نویسی این را هم بنویس که عاشق شدن کاری احمقانه است .وادامه داد که من عاشق مردی بودم .که هیچ وقت فکر نمی کردم .مرا رها کند .سراغ زن دیگری برود .گفتم خانم شما عاشق بودید. یا او هم عاشق بود. که گفت مگر می شود که من عاشق.شوم. تا مردان اظهار علاقه نکنند. زنان که دیوانه نیستند . به کسی بگویند دوستت دارم .گفتم ببین خانم من هیچ کاری به این که چه کسی. اول اظهار علاقه نماید ندارم. فقط این را می پرسم .که آیا ایشان هم شما را همان قدر که شما ایشان دوست داشتی. یا به اصطلاح خودت عاشقش بودی .او هم عاشقت بود می گوید نمی دانم .همین قدر می دانم. که او هم به من اظهار علاقه می کرد .میگویم وقتی کسی را دوست داشته باشیم .او هم مارا دوست داشته باشد. چطور میشود که مارا رها کند .برود دیگر ازمان حال هم نپرسد.خانم کمی درنگ می کند  می گوید نمی دانم .ابتدا هم گفتم که امروز تصمیم داشتم از موضوع دیگری بنویسم ولی خب بازم کارم کشید.  به عشق واین که چرا ما عاشقان. دست از معشوقان بی وفای خود بر نمی داریم. ( دختری را دوست دارم تنها دو بار اورا دیده ام  درحد یک ساعت نه بیشتر نه کمتر ولی آنقدر دوستش دارم که حاضرم سرم را بدهم ولی او را از دست ندهم در صورتی که او هم مرا این گونه دوست دارد) این هم گفته کس دیگری بود که او هم یکی از دوستان است وقتی حرف های خانمی که تلفن زده را گوش می دهم و آقایی که دختری را دوست دارد تنها دوبار ملاقاتش کرده است .می مانم که چه باید بگویم.  کدام از این دو عشق را قبول داشته باشم .عشق اول .یا عشق دوم .این دنیا است .این هم ما مردمان عاشق پیشه .که نمی دانیم چه می خواهیم. یکی فرار را بر قرار ترجیح می دهد. یکی اصلا نمی داند عشق چیست .یکی می خواهد وقتی کسی را به تنهایی دوست دارد.او هم او را دوست داشته باشد.این ها با هم جور در نمی آید نمی تواند با هم باشند عشق وقتی دنیایی بود .وقتی خواستار دلار ویورو بود .دیگر عشق برای دل مفهومی نخواهد داشت .ما هم تا می توانیم سعی می کنیم .که بگوییم بابا در انتخاب خود دقت کنید .چند بار این حرف را بزنم. خیلی ها هستند. که امام زمان را واقعا دوست دارند وعاشقش هستند. آیا به امام زمان می گویند .تو هم باید ما را دوست داشته باشی. نه این گونه نیست وقتی عاشق امام خود هستند. چه او هم اینها را دوست داشته باشد .چه نداشته باشد. این ها امام خود را دوست دارند .وتا می توانند هم در راهش جان فشانی می کنند. که ظهور کند. بیایید مثل آنانی که واقعا عاشق هستند باشیم. اشکال ندار که تنی باشد. همین عشق تنی هم اگر پاک باشد .به خدا از عشق خدایی چیزی کم نخواهد داشت. موفق وجاری باشید.....خدا وکیلی بیایید واقعا عاشق باشیم حرف نزنیم همین

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( دوشنبه 84/8/16 :: ساعت 7:35 عصر )
»» اول می رویم بعد

در این نوشتار گونه ایی که دارم همواره سعی بر آن داشته ام که مطلب یا مطالبم در باره خوبی ، تصویر زیبا از عشق  باشد با تمام سختی هایی که در این راه است ولی ظاهرا موفقیت چندانی نداشته ام چون احساس می کنم که ما اول عاشق میشویم ، بعد به عواقبش می اندیشیم اگر می اندیشیدیم که می دانستیم عشق اول آسان است بعد مشکلات به دنبال دارد ، تمام هدف ما از این نوشته این است که شاید بتوانیم گامی در جهت بهبود وضعیت عاشقان بر داریم راه را بر همه آسان کنیم تا بتوانند راحت راه خودرا انتخاب کنند ، با کمال آرامش در راهی که دلشون می خواهد گام بردارند ترس از عواقب بد جاده نداشته باشندبدونند که شکستن خیلی سخت است تا نرسیدن نرفتن بهتر از ندیدن ، وقتی برویم خواهیم دید خواهیم شنید در زندگی اعتقادی است که ما این اعتقاد را با خودمون خواهیم داشت از خودمون دورش نخواهیم نمود تا می توانیم راه درست را انتخاب خواهیم نمود گاها اشتباه رخ می دهد ، ما از این اشتباه که برای دیگران رخ می دهد لازم است تجربه کنیم زندگی خود را در راستای خوبی ها استوار کنیم از بدی ها دوری گزینیم عشق ورزی را بیاموزیم .مهربانی را پیشه خود سازیم تا شاید راه درست را بتوانیم انتخاب کنیم وقتی توانستیم راه درست را نماییم بعد برویم نه اینکه اول برویم بعد بخواهیم انتخاب کنیم اگر اول رفتیم هزار ویک مشکل برایمان ایجاد میشود اما اگر اول انتخاب کردیم وقتی از انتخابمان اطمئنان یافتیم که درست است برویم مشکلات راهمان کمتر خواهد بود هر چند که همگان می دانند که از قدیم گفته اند که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها  ما هم این را می دانیم ولی می خواهیم اول نرویم بعد از انتخاب در صورت خوب بودن برویم وقتی هم رفتیم دیگر برنگردیم تا می توانیم برویم تا میتوانیم باشیم وقتی بودیم این بودن با محبت باشد که زندگی زیاد سخت نباشد هر چند در این دوره ماشینی زندگی هم ماشینی شده است وزندگی ماشینی هم مشکلات خاص خود را دارد به امید رووزی که اصلا مشکلی نداشته باشیم موفق وجاری باشید

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( یکشنبه 84/8/15 :: ساعت 9:16 صبح )
»» تردید

گاهی در خودم این فکر را تقویت می کنم که تردید یعنی چه ؟ چرا ما تردید می کنیم .از این تردید ها چه نتیجه ایی می خواهیم بگیریم .چه راهی را قرار است برویم که تردید داریم که برویم یا نه .اگر دقت کنیم خوب انتخاب نماییم هیچ وقت تردید نخواهیم نمود و می توانیم برویم همان طوری که دلمون می خواهد همان طوری که دوست داریم .برای اینکه تردیدی در رفتن نداشته باشیم می توانیم با احتیاط جلو برویم وقتی مطمئن شدیم ان گاه لب باز کنیم .بگوییم که دوستت داریم تا مطمئن نشدیم مبادا که لب به سخن باز نماییم که نتیجه منفی خواهد داشت چه برای مرد .چه برای زن تفاوتی ندارد این راه یک راهی است که برای عمری می باید رفت وقتی گفتی هستم باید تا آخر عمر باشی در غیر این صورت تمام اعتبارت .اعتقادت .آبرویت .زیر سئوال می رود چون انسان وقتی قولی را داد لازم است روی قول خودش به ایستد تا موفق وشود عشق قولی است عمری .یعنی عمری را می خواهی عاشقانه زندگی کنی که می گویی دوستت دارم عاشقتم .اگر غیر این باشد که نمی گویی چرا ما به همه نمی گوییم عاشقتان هستیم تنها در دوران عمرمان ممکن است به یکی یا دوتا به غیر از خدایمان بگوییم دوستت داریم یا عاشقتیم همین کافی است وقتی عشق را هم مانند خدایمان فرد انتخاب می کنیم لازم است خدایی باشد تا مثل خدا دوستش داشته باشیم که این دوست داشتن بهایی سنگین را به همراه خواهد داشت .بهایش تا پایان عمر دوست داشتن است بدون قید وبند چون ما خدا را دوست داریم بدون شرط وقتی هم می خواهیم به سمتش برویم بدون پارتی .بدون دفتر دار .بدون واسطه می رویم .عشق باید به گونه ایی باشد که ذوب شوی وقتی بهش می رسی ندانی چه باید بکنی یعنی وقتی در کنارش هستی بقدر مهربان باشی که هرگز ازت نرنجد همواره او هم دوستت داشته باشد به تنها چیزی که هرگز نیندیشد جدایی باشد اگر بدترین رفتار را داشته باشد وقتی بداند که عشق تو بی ریا .بی شیله وپیله است او هم عشق بدون ریا را تقدیمت خواهد نمود به صوری که وقتی پیشش باشی در بهشت خواهی بود بهشتی که خدا وعده داده است چگونه می توان تجربه کرد یکی از راهایش این است که در کنار محبوت باشی او را دوست داشته باشی او هم ترا دوست داشته باشد همین این یعنی در بهشت بودن وقتی او ترا از خودش بداند وقتی با هم باشید مثل دو جسم در یک روح دیگر چه می خواهیم خدا وقتی وعده بهشت میدهد چگونه بهشت را باید درک کرد یکی از راه این است که در کنار محبوب خود باشی وقتی در کنار محبوبت بودی در کنار کسی که همه چیز توست در بهشت هستی این یعنی به وعده خدا رسیدن .من به این وعده رسیده ام وقتی که در کنار محبوم هستم دربهشت خدا هستم چون او را صادقانه دوستش دارم به خاطر عشقش می خواهمش نه به خاطر تنش وقتی این گونه است همه چیز من او ست او ست که مرا میبرد تا به بهشتم برساند باز هم خواهم نوشت دوست داشتن یعنی چه چرا می گوییم دوست داریم این دوست داشتن چه تفاوتی با عشق دارد .با عاشق شدن دارد عشق مقوله ایی جدا دوست داشتن مقوله ایی جداست که نمی توان با هم یکی دانست همیشه سعی کنیم که تفاوت ها را از هم جدا کنیم تا بهتر بتوانیم راه خود را مشخص کنیم وقت تفاوت ها را از هم معلوم نمودیم راه ساده تر خواهد شد این را هم بگویم که هنوز در باره عشق از آیات .احادیث .قرآن استفاده نکرده ام اگر به تنهایی نتوانم به خدا متوسل خواهم شد این را هم همه می دانید که من به غیر از خدا با هیچ عشقی موافق نیستم چون عشق به خدا چیز دیگری است و مقوله ایی دیگر خدا خودش تمام عشق من است من به غیر از خدا کسی را ندارم تا بتوانم به او عشق ورزی کنم خدایا کمکم کن تا در این راه ثابت قدم باشم وقتی با کسی دوست شدیم دختر یا پسر اولین گام این است که هیچ وقت از دوستمان چیزی نخواهیم مگر در موارد خاص که دوست را در این گونه موارد امتحان می کنند عاشق باشیم بهش بگوییم ولی نخواهیم او هم مثل ما باشد تا بهتر بتوانیم درک کنیم کجا هستیم تا به حال شده بی ریا به سمت خدا بروید وضو بگیرید جا نمازی پهن بایستید برای نماز بگویید الله واکبر بروید حس خود را برام بنویسید ممکن است همه یک حس داشته باشیم رها شدن از هرچه در این دنیا است رها شدن تا رسیدن به خودش به خود خدا وقتی به این جا رسیدیم خواهیم فهمید عشق یعنی چه   موفق وجاری باشید

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( شنبه 84/8/14 :: ساعت 10:57 صبح )
»» ای عاشقان

خیلی وقت است که می نویسیم بدون این که قصدی داشته باشیم ویا هدفی را دنبال کرده باشیم ، اما یک چیز را در نظر داریم آنهم خداست ،می خواهم از این جاده سلامت بیرون نروم که اگر بیرون شدم گمراهی در انتظارم است این را خوب می دانم .عشق مقوله ایی است که استادان زبر دست ، عاشقان حرفه ایی ها ، شاعران ،نویسندگان ، واعظان، عارفان ،همه وهمه نرد عشق باختن چو نوبت ما شد گفتند که حرام است عشق ورزی نکنید که خطاست ، گفتیم چرا؟ گفتند که از خط خدا جدا شده ایی ، هرچه تلاش کردم تا به این خط برسم نشد ، نمی دانم چرا؟ این را خوب می دانم که هنوز خدایم را بدرستی نشاخته ام اگر خدایم را شناخته بودم احتیاج به عشق دیگری نداشتم تا این بلا ها به سرم آید ، من عاشق شدم اما در عشق ورزی کوتاهی کردم ، نتوانستم آنگونه که محبوب می خواهد در خدمت او باشم ، توانم این بود ، بضاعتم اندک بود ، فکرم کوتاه و خدایم در دور دست ها تا خدا را پیدا کنم وقت زیادی از دست دادم زمانی که خدا را پیدا کردم دیگر به هیچ احتیاج نبود ، خدا مرا برد به همان جایی که از خیلی وقت ها پیش دلم می خواست آنجا باشم دیدم خدایی را که می گفتند هستند دیدمش در دل کوه ها در میان دشت ها ، در وسط رودخانه ها ، در میان دریا ها ،هر جا که شما بیندیشی دیدمش وقتی او را دیدم دیگر نیاز به عشق تنی در من از بین رفت، شدم شیفته همانی که باید باشم دست برداشتم ، قلم را به میان نهادم ، استوار رها شدم تا خسی در میقاتش باشم که به ناگه رهم ندادند ، پرسیدم که چرا رهم نمی دهید گفتند خالص نشده ایی ماندم چه کنم که از غیب ندایی دادند که هنوز وقت داری برگرد تا بهتر باز آیی اکنون در مانده ام نمی دانم چه کنم که هیچ عشقی را برایم معنایی نیست جز او ،او هم مرا نمی پذیرد، چه کنیم کاش مرا هم می پذیرفت تا از غم وغصه های این دنیا راحت می شدم کاش! .موفق وجاری باشید

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » اسداله پورهاشمی ( جمعه 84/8/13 :: ساعت 11:40 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ورق پاره ها
غدیر
باور
باور
باور
دوباره بر گردیم
رسید فصل بهار
نظری سوی خدا
ایستاده
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 41
>> بازدید دیروز: 10
>> مجموع بازدیدها: 93237
» درباره من

ورق پاره هایم

» آرشیو مطالب
تابستان 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
نامه گشوده عشق
تا بینهایت
ساقی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب